عقايد اقوام مختلف جهان درباره مصلح موعود
اينك براى اين كه در باره اين موضوع سخنى به گزاف نگفته باشيم فهرست مختصرى از بازتاب اين عقيده را در ميان اقوام و ملل مختلف جهان در اينجا مى آوريم:
عقايد اقوام مختلف جهان درباره مصلح موعود
اينك براى اين كه در باره اين موضوع سخنى به گزاف نگفته باشيم فهرست مختصرى از بازتاب اين عقيده را در ميان اقوام و ملل مختلف جهان در اينجا مى آوريم:
1ـ ايرانيان باستان معتقد بودند كه: «گرزا سپه» قهرمان تاريخى آنان زنده است و در «كابل» خوابيده، و صد هزار فرشته او را پاسبانى مى كنند تا روزى كه بيدار شود و قيام كند و جهان را اصلاح نمايد.
2- گروهى ديگر از ايرانيان مى پنداشتند كه كيخسرو» پس از تنظيم كشور و استوار ساختن شالوده فرمانروايى،، ديهيم پادشاهى به فرزند خود داد و به كوهستان رفت و در آنجا آرميده تا روزى ظاهر شود و اهريمنان را از گيتى براند.
3ـ نژاد اسلاو بر اين عقيده بودند كه از مشرق زمين يك نفر برخيزد و تمام قبايل اسلاو را متّحد سازد و آنها را بر دنيا مسلّط گرداند.
ـ نژاد ژرمن معتقد بودند كه يك نفر فاتح از طوايف آنان قيام نمايد و «ژرمن» را بر دنيا حاكم گرداند4
ـ اهالى صربستان انتظار ظهور «ماركو كراليويچ» را داشتند.5
6ـ برهمائيان از دير زمانى براين عقيده بودند كه در آخر زمان «ويشنو» ظهور نمايد و بر اسب سفيدى سوار شود و شمشير آتشين بر دست گرفته و مخالفين را خواهد كشت، و تمام دنيا «برهمن» گردد و به اين سعادت برسد.
7ـ ساكنان جزاير انگلستان، از چندين قرن پيش آرزومند و منتظرند كه: «ارتور» روزى از جزيره «آوالون» ظهور نمايد و نژاد «ساكسون» را در دنيا غالب گرداند و سعادت جهان نصيب آنها گردد.
ـ اسن ها معتقدند كه پيشوايى در آخر الزمان ظهور كرده، دروازه هاى ملكوت آسمان را براى آدميان خواهد گشود8
9ـ سلت ها مى گويند: پس از بروز آشوبهايى در جهان، «بوريان بور ويهيم» قيام كرده، دنيا را به تصرّف خود درخواهد آورد.
10ـ اقوام اسكانديناوى معتقدند كه براى مردم دنيا بلاهايى مى رسد، جنگهاى جهانى اقوام را نابود مى سازد، آنگاه «اودين» با نيروى الهى ظهور كرده و بر همه چيره مى شود.
ـ اقوام اروپاى مركزى در انتظار ظهور «بوخص» مى باشند 11
12ـ اقوام آمريكاى مركزى معتقدند كه: «كوتزلكوتل» نجات بخش جهان، پس از بروز حوادثى در جهان، پيروز خواهد شد.
ـ چينى ها معتقدند كه «كرشنا» ظهور كرده، جهان را نجات مى دهد. 13
14ـ زرتشتيان معتقدند كه: «سوشيانس» (نجات دهنده بزرگ جهان) دين را در جهان رواج دهد، فقر و تنگدستى را ريشه كن سازد، ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را هم فكر و هم گفتار و هم كردار گرداند.
15ـ قبايل «اى پوور» معتقدند كه: روزى خواهد رسيد كه در دنيا ديگر نبردى بروز نكند و آن به سبب پادشاهى دادگر در پايان جهان است.
16ـ گروهى از مصريان كه در حدود 3000 سال پيش از ميلاد، در شهر «ممفيس» زندگى مى كردند، معتقد بودند كه سلطانى در آخرالزمان با نيروى غيبى بر جهان مسلّط مى شود، اختلاف طبقاتى را از بين مى برد و مردم را به آرامش و آسايش مى رساند.
17ـ گروهى ديگر از مصريان باستان معتقد بودند كه فرستاده خدا در آخر الزمان، در كنار خانه خدا پديدار گشته، جهان را تسخير مى كند.
18ـ ملل و اقوام مختلف هند، مطابق كتاب هاى مقدّس خود، در انتظار مصلحى هستند كه ظهور خواهد كرد و حكومت واحد جهانى را تشكيل خواهد داد.
ـ يونانيان مى گويند: «كالويبرگ» نجات دهنده بزرگ، ظهور خواهد كرد، و جهان را نجات خواهد داد. 19
ـ يهوديان معتقدند كه در آخر زمان «ماشيع» 20
مهدى بزرگ) ظهور مى كند و ابد الآباد در جهان حكومت مى كند، او را از اولاد حضرت اسحاق مى پندارند، در صورتى كه «تورات»، كتاب مقدّس يهود، او را صريحاً از اولاد حضرت اسماعيل دانسته است.
آنچه از نظر خوانندگان گرامى گذشت ـ گرچه همه آنها با حضرت مهدى(عليه السلام)كاملاً تطبيق نمى كند و حتّى برخى از آنها اصلاً با مهدى موعود اسلام وفق نمى دهد. ـ از يك حقيقت مسلّم حكايت مى كند و آن اين كه:
اين افكار و عقايد و آرا كه همه آنها با مضمون هاى مختلف، از آينده اى درخشان و آمدن مصلحى جهانى در آخر الزمان خبر مى دهند، نشانگر اين واقعيّت است كه همه آنها در واقع از منبع پر فيض وحى سرچشمه گرفته است، و لكن در برخى از مناطق دور دست كه شعاع حقيقت در آنجا كمتر تابيده است در طول تاريخ به تدريج از فروغ آن كاسته شده، و فقط كلّياتى از نويدهاى مهدى موعود و «مصلح جهانى» در ميان ملّتها به جاى مانده است.
البته سالم ماندن اين نويدها در طول قرون متمادى، خود بر اهميّت موضوع مى افزايد، و مسأله «مهدويّت» و ظهور مصلح جهانى را قطعى تر مى كند.
بنابراين، عقيده به ظهور مبارك حضرت مهدى(عليه السلام) در آخر الزمان يك عقيده عمومى است و اگر كلمه «مهدى» و واژه هاى ديگر را ـ كه پيروان ساير اديان و مذاهب مختلف جهان بر آن حضرت اطلاق مى كنند ـ از قالب اصطلاح اختصاصى آنها درآوريم، و آن حضرت را «نجات بخش بزرگ آسمانى» يا «مصلح جهانى» و يا «رهايى بخش غيبى» بناميم، اختلاف اسمى هم رفع مى شود
.
دسته دوم: گروهي كه روش فلسفي و تحليل عقلي دارند. اين گروه،
يك ساختار كلي را قبول كردهاند و بر اساس اين قالب و دستگاه فكري، مهدويت را
تفسير ميكنند؛ به عنوان نمونه،شهيد علامه مطهري(ره)، در قالب فلسفه تاريخ و
ارتباط حوادث زنجيرهاي در گذر زمان، به مباحث مهدوي ميپردازد. البته افرادي نيز
هستند كه خود را مدعي اين روش ميدانند. حتي آيات قرآن را با روش تجزيه و تحليل
خاص خود، به موضوع مرتبط ميكنند؛ اما به دليل نداشتن مباني فكري صحيح در تفسير،
انحرافاتي ايجاد كردهاند.
دسته سوم: گروهي كه مشرب عرفاني و شهودي
دارند؛ كه از زاويه كشف و شهود به تحليل اين مباحث پرداختهاند، و بعضاً مطالب نغز
و سودمندي را تبيين كردهاند؛ ولي در اين بخش نيز عدهاي با جعل مطالب ساختگي شبه
عرفاني يا ملاقات محوري، آسيبهايي به مباحث مهدوي وارد كردهاند. در قسمت تفسير
نيز گروهي از باطنگرايان و تأويليهاي افراطي، مباحث امامت يا مهدويت را به شكل
انحرافي به قرآن نسبت ميدهند. [2]
دسته چهارم: گروهي كه به اصطلاح، دگرانديش
و روشنفكر هستند و تنها از حيث آثار، به مهدويت ميپردازند و به حقانيت آن، توجهي
ندارند. اين گروه، از علوم انساني جديد، متأثر شده و گاه انحرافاتي ايجاد كردهاند. [3]
دسته پنجم: افرادي که سبک ترکيبي دارند؛
به عنوان نمونه، علاوه بر بهرهگيري از روايات، قالب کلي نگر و عقلاني را حفظ ميکنند.
مرحوم علامه طباطبايي در اين دسته قرار ميگيرد و حتي ميتوان گفت خود، مبدع و
استاد اين سبک ميباشد.
اکنون دربارۀ اصل روش اين استاد، توضيح
مختصري بيان ميکنيم:
وي
در بسياري موارد، با بيان مسايل اجتماعي مربوط به زندگي و هدايت انسانها، در قالب
كلي امامت يا جريان حق و باطل، به لزوم حضور امام در عالم ميپردازد و ضرورت تحقق
وعدههاي الهي و محقق شدن غرض خداوند از خلقت را مقدمهاي راهبردي براي مباحث خود
قرار ميدهد.
بر
خلاف برخي تفاسير روايي كه تنها روايات وارد شده را مطرح ميكنند و بدون بررسي از
آن ميگذرند و نيز بر خلاف گروهي ديگر كه تنها به تحليل عقلاني ميپردازند، اين
مفسر ارجمند، در تمام بخشها، به روايات توجه ميكند. حتي به تواتر، استفاضه و
ديگر ويژگيهاي احاديث نظر دارد. گاه روايتي را با توجه به اصول كلي اعتقادي و قرآني،
ضعيف ميشمارد و علاوه بر آن، به جمع روايات در قالب عقلي هم پرداخته است. گاهي
نيز خطابهاي قرآن را كلي ميداند و مهدويت را مصداقي از آن به شمار ميآورد. در
كل، روايات را بيشتر به عنوان نظام جريان قرآن در تاريخ و تطبيق آن بر حوادث (جري
و تطبيق) ميپذيرد كه در متن بحث، به اين نمونهها اشاره خواهد شد.
به
روايت اهل سنت و نظرات آنها در مباحث تفسيري هم توجه دارد و در مجموع، به تحليل
روايات ميپردازد.
پس از بيان اين نكات، به بيان تفصيلي
برخي موضوعات مهدوي بحث شده در تفسير الميزان ميپردازيم.
مهدويت
در نظام كلي امامت و هدايتگري انسان
علامه طباطبائي;، ذيل آياتي كه به امامت مربوط است، به بررسي
شرايط امام و ظرفيتهاي والاي امام معصوم پرداخته، در پايان، به ضرورت حضور امام
در هر عصر، براي هدايت انسان اشاره ميکند.]
وي ذيل آيه
و إذ ابتلي إبراهيم ربّه بكلمات فاتّمهنّ،
قال إنّي جاعلك للناس إماماً، قال و من ذرّيّتي قال لاينال عهدي الظالمين]
به اين بحث ميپردازد كه با توجه به سن بالاي حضرت ابراهيم و
انجام آزمون ذبح اسماعيل در زمان رسيدن به منصب امامت، اين، مقام جديدي براي حضرت
ابراهيم بوده كه پس از نبوت به او داده شده است. از سوي ديگر، لفظ «جاعلك» که به
صورت اسم فاعلي آمده است، بر استقبال و آينده نيز دلالت دارد. ايشان، با توجه به
مجموعه مطالب و اين که حضرت ابراهيم عليه السلام پس از آزمونهاي خاص، به مقام
هدايت مردم رسيده است و قبل از آن، اين مقام را نداشته است؛ نتيجه ميگيرد:
فالإمام هو الذي يقتدي و يأتم به الناس؛
امام، كسي است كه مردم به او اقتدا و او
را پيشواي خود قرار ميدهند.
پس از آن، اين نكته را متذكر ميشود كه
در قرآن، هر جا امامت را بيان ميكند، به هدايت نيز اشاره ميكند:
انّه كلّما تعرض لمعني الإمامۀ تعرض
للهدايۀ.
سپس نمونههايي را بيان ميكند:
و وهبنا له اسحاق و يعقوب و جعلناهم
أئمة يهدون بأمرنا؛
و به او [=ابراهيم عليه السلام] اسحاق و يعقوب را بخشيديم و
آنان را اماماني قرار داديم که به امر ما هدايت ميکنند.
و جعلنالهم ائمة يهدون بامرنا لما
صَبَروا؛
آنان را اماماني قرار داديم که به امرما، [مردم] را هدايت ميکنند؛
زيرا صابر بودند.
از اين رو، امامت، نوعي هدايتگري است كه
با کمک امر خاص انجام ميشود:
انما أمره إذا أراد شيئاً أن يقول له كن
فيكون؛
همانا امر او [=خداوند] چنان است که اگر اراده وجود چيزي را
داشته باشد، [همين که] بگويد: باش، [آن شئ] موجود ميشود.
يعني امر تكويني و ملكوتي كه خارج از
قيد زمان و مكان است و با وجود تغيّر و تكثري كه براي آن امر در عالم خارج (و
تاريخ ائمه) ميبينيم، وجهة ثابت و غير متغيري هم دارد. سپس علامه، ميگويد:
فالإمام هادٍ يهدي بأمرٍ ملكوتي؛
پس امام، هدايتگري است که به وسيلۀ امري
ملکوتي، هدايت ميکند.
اين هدايت، از نوع ايصالي (رسانندگي)
است، نه تشريعي.
پس از آن، علامه به علت اعطاي موهبت
امامت به امامان اشاره ميكند كه همان صبر مطلق آنها در محضر الهي است و اينكه
آنها، به طور مستمّر به آيات الهي يقين داشتند. در اين راستا، به آياتي اشاره ميکند؛
براي نمونه:
و كانو بآياتنا يوقنون؛
«پس هر كس ملكوت را ميبيند، يقين هم دارد» و آيه:
لو تعلمون علم اليقين لترونّ الجحيم؛
«اگر علم يقين داشتيد، دوزخ را ميديديد؛». و نيز آيۀ «كتاب مرقوم يشهده
المقربون»؛ «کتابي نوشته شده که مقربان، آن را مشاهده ميکنند»؛ لذا اولياي الهي،
هيچ حجاب قلبي، اعم از معصيت و شك و جهل ندارند و عالم ملكوت، براي آنها مكشوف
است. امام نيز هدايت به امر ملكوتي دارد. علامه سرانجام ظرفيت والاي امام را با اين جمله بيان ميکند:
باطن و حقيقت هر آنچه كه باعث هدايت ميشود
در اختيار امري است كه امام با آن امر هدايت ميكند؛ پس سعادت و شقاوت افراد، در
دست امام قرار دارد و زمام هدايت، در دست او است.
علامه در ادامه ميفرمايد:
قال تعالي: يوم ندعوا كل اناس بامامهم؛
فالإمام، هو الذي يسوق الناس الي الله سبحانه يوم تُبلي السرائر، كما أنه يسوقه
اليه في ظاهرالدنيا و باطنها؛
خدا ميفرمايد: «روزي که هر گروه از
مردم را با امام خود فرا ميخوانيم»؛ پس امام، کسي است که مردم را به سوي خدا سوق
ميدهد، در روزي که اسرار فاش ميشود؛ همان گونه كه مردم را در ظاهر و باطن دنيا
به سوي خدا سوق ميدهد.
وي از اين مباحث، نتيجه ميگيرد:
الإمام لايخلوا منه زمان من الأزمنه؛
هيچ زماني، از امام خالي نيست.
مشاهده ميكنيم اين عالم مفسر، پس از
مباحث ادبي و عقلي كه همراه تفسير آيات بيان ميكند، به اين نقطه اوج ميرسد كه
چون امام، مسؤوليت هدايت ايصالي انسانها را دارد، وجود او، در هر زمان ضرورت دارد.
ميتوان گفت: مرحوم علامه، با طرح مباحث
گسترده هدايت به امر و ملكوت، بر آن بوده است كه تذكر دهد، در زمان فعلي، هر چند
امام، غايب است، به دليل كاركرد مهم امامت وحضور عالم ملكوت نزد وي و در دست داشتن
كليد سعادت و شقاوت انسانها، نبايد از توجه و اهميت به امامت و امام، غافل شويم.
نبايد تنها کارکرد امام را در حضور آشکار بين مردم و فعاليتهاي ظاهري وي خلاصه
کرد. اين را ميتوان از جملهاي كه در نهايت، براي نتيجه ميآورد، استفاده كرد.
مهدويت
و سير نظام دنيوي و جريان سنتها و وعدههاي الهي -2
علامه بزرگوار، در قالب تفسير برخي آيات، به جريان سنتهاي
الهي در امتهاي قبل از اسلام اشاره ميكند؛ براي نمونه، در موضوع وقوع حوادث مهم
و تأثيرگذار در ميان امتها و ذيل آيه 210 سوره بقره [6]،
به تفاسير مختلف اين گونه آيات، اشاره ميكند كه عدهاي، آن را به قيامت و برخي،
آن را به رجعت تفسير كردهاند.
البته دربارۀ رجعت، در بخش جداگانهاي
صحبت خواهيم كرد؛ ولي در بخش حاضر، از اين لحاظ به كلام علامه توجه ميكنيم كه وي،
سنت الهي را تكرار حوادث امتهاي گذشته در امت اسلامي ميداند:
«قد قال رسول الله فيما رواه الفريقان: و
الذي نفسي بيده! لتركبن سنن من كان قبلكم حذو النعل بالنعل و القذۀ بالقذۀ
لاتخطئون طريقهم و لايخطئكم سنن بني اسرائيل»؛ [7] «همانا رسول خدا ـ بر اساس
روايت شيعه و سني ـ فرمود: «سوگند به کسي که جانم در دست او است! [شما مسلمانان،]
به همان سنتهاي امتهاي قبل به طور کامل و مرحله به مرحله، گرفتار ميشويد؛ از
مسير آنها خارج نميشويد و از سنتهاي بني اسرائيل، رها نميگرديد».
مفسر، با اشاره به اين گونه روايات -كه
به تكرار همۀ حوادث انجام شده و مسيرهاي پيموده شدۀ بني اسرائيل در تاريخ اسلام،
اشاره دارد ـ بيان ميكند كه از طريق آثار مكتوب و ناقلان، براي ما اثبات شده است
كه حوادث امتهاي گذشته، بدون كم و زياد، در امت ما واقع شده است:
نشاهد كل يوم صدق شطر منها غير زيادة و
نقيصة فلنحقّق صحة جميعها و صدق جميع مضامينها [8]؛
مشاهده ميكنيم تعدادي از آن حوادث، بي
کم و زياد، به وقوع ميپيوندد؛ پس بايد صحت تمام آن اخبار و مضمون آنها را تأييد
کنيم.
سپس آيات و رواياتي [9] را كه بر تكرار
سنت تأكيد دارد، با بيان وقوع خارجي تعدادي از حوادث، ضميمه ميكند و در نهايت،
نتيجه ميگيرد حوادث امتهاي گذشته كه هنوز واقع نشده است ـ مانند رجعت، ظهور منجي
و ... ـ به يقين، واقع خواهد شد.
پس از آن، به نكته مهمي اشاره ميكند که
خداوند، سير نظام دنيوي را به سوي ظهور كامل حق و جامعه توحيدي خالص هدايت ميكند. همانگونه كه اشاره
شد، در بحث رجعت، با تفصيل بيشتري آن را ميآوريم.
اين مفسر گرانقدر، در جاي ديگر، با
اشاره به آيه 112 سوره آل عمران [10] به شگرد گروههايي از اهل كتاب اشاره ميكند
كه ميخواهند با برقراري ارتباط نزديك با مسلمانان و تسلط بر آن ها، خود را از ذلت
و خواري نجات دهند:
و ليس من البعيد أن يستفاد من قوله:
الا بحبل من الله و حبل من الناس أنّ
لهم أن يخرجوا من الذلة و المسكنة بموالاة الناس لهم و تسليط الله تعالي اياهم علي
الناس. [11]
با توجه به ادامه كلام علامه، روشن ميشود وي، ما را به اين
مطلب مهم توجه ميدهد كه جريان سنت و وعدههاي الهي، به سمت استخفاف كفار و مشركان
و جانشيني و جايگزيني مؤمنان بر جامعه است. در اين ميان، تنها افراد و گروههايي
ضرر ميكنند كه كوتاهي کرده، به وظايف خود عمل نميكنند:
ثم وعد الله سبحانه المجتمع الاسلامي
بالاتيان بقوم يحبهم و يحبونه اذلة علي المؤمنين اعزه علي الكافرين يجاهدون في
سبيل الله لايخافون لومة لائم و الاوصاف المعدودة ـ لهم كما عرفت ـ جماع الاوصاف
التي يفقدها المجتمع الاسلامي اليوم؛ [12]
سپس خداوند، به جامعه اسلامي وعده داد،
گروهي را آورد که خدا آنها را دوست دارد و آنها هم خدا را دوست دارند؛ برابر
مؤمنان، متواضع و برابر کفار، مقتدر هستند و بدون ترس، از سرزنشها در راه خدا
جهاد ميکنند. اين اوصاف، خصوصياتي است که جامعه فعلي مسلمانان، فاقد آن است.
جامعه اسلامي، بايد خصوصيات و ملاكهايي
چون ولايت پذيري واقعي، شجاعت و استقامت در راه خدا را كسب كند، تا به عزت و عظمت
خود برسد؛ ولي در زمان حاضر، اين شاخصهها وجود ندارد. از کلام علامه ميتوان چنين
نتيجه گرفت كه هر چه شاخصههاي مذكور را در جامعه رواج دهيم، به دوران طلايي و
تحقق وعده الهي كه در آن كفار و مشركين به ذلت ميرسند ـ يعني دوران ظهور ـ نزديكتر
ميشويم.
اما روي ديگر سکه آخرالزمان، وجود افراد
مؤمن، آماده و منتظر است [13] كه علاوه بر سرمايه ايماني، با عمق بيشتري به دين و
متون ديني ميپردازند و در واقع، به باطن آيات پي ميبرند. علامه ذيل آيات سوره
حديد، به رواياتي اشاره ميكند كه بر عمق آيات سوره توحيد و حديد اشاره دارد و اين
كه افرادي در آخرالزمان، با تعمق و تدبّر به آن مطالب ميرسند:
و في الكافي باسناده عن عاصم بن حميد
قال: «سئل علي ابن الحسين عن التوحيد فقال: «ان الله عزوجل علم ان يكون في
آخرالزمان اقوام متعمقون فانزل الله تعالي «قل هو الله احد» و لآيات في سوره
الحديد «ان الله عليم بذات الصدور»؛ [14]
خداوند ميدانست در آخر الزمان، مردمي
ژرف انديش خواهند بود؛ پس آيات «قل هوالله احد» و آيات سوره حديد را نازل فرمود.
مهدويت،
منجي و منجيگرايي -3
يكي از مباحث مهم در اديان ـ به ويژه اديان صاحب كتاب ـ منجيگرايي
است. پيروان تمام آن اديان، بر اساس محتواي متون اعتقادي خود، منتظر ظهور فرد يا
افرادي هستند كه جايگاه رفيعي به آنها ببخشد يا حداقل آنها را از مشكلاتي همچون
جنگها و فقر و آوارگي نجات دهد. البته در اين ميان، پيامبر اسلام6، نجات دهنده
كل بشر و تعالي دهنده دين و دنياي انسانها ميباشد.
در اين بخش، مباحثي مطرح ميشود؛ از
جمله اين كه آيا در كتب آسماني، بشارت به منجي وجود داشته يا وجود دارد يا آنكه
اين انتظار، اعتقادي در قلبهاي پيروان است؟ علامه در توضيح آياتي، همچون آيه 94 سوره اسراء، [15] با
بيان اين كه بعضي از مردم كه نميخواستند دعوت پيامبران را بپذيرند، اين بهانه را
مطرح ميكردند كه چرا پيامبر، به صورت بشر است و يك فرشته نيست؟ خداوند، پس از
بيان اين سؤال، مطالبي ميآورد كه نشان ميدهد همۀ انسان ها استعداد تلقي وحي از
فرشتگان را ندارند و كساني كه استعداد خاص ارتباط با ملائكه را دارند، همان افراد
كامل و رسول هستند. آن گاه مرحوم علامه، در اين رابطه، بيان ميكند كه تمام وثنيها
اعم از برهمائي، بودايي و صابئي ـ بنا بر آنچه در كتب مقدس آنها وجود دارد ـ نبوت
را قبول دارند؛ بدين معنا كه بشري كامل، براي تكميل مردم مبعوث ميشود؛ ولي از آن،
به منجي يا مصلح تعبير ميكنند. در واقع، حضور او را، نزول خداوند در زمين و ظهور
او را به شكل موجود زميني ميدانند كه مثلاً يكي از آنها «بوذه» يا «بوذاسف» و
... ميباشد:
لايتحاشون ذالك التحاشي عن النبوة بمعني
انبعاث بشر كامل لتكميل الناس و يعبرون عنه بظهور المنجي أو المصلح و نزول الإله
الي الارض و ظهوره علي اهلها في صورة موجود ارضي و كان بوذه و بوذاسف ـ علي ما
يقال ـ منهم. [16]
از اين رو وجود منجيگرايي حتي در منابع اديان غير ابراهيمي
مسلم است. اما در منابع اديان ابراهيمي و قبل از آن (مثل زمان داوود عليه السلام)
هم اين واقعيت وجود دارد؛ لذا علامه، در تفسير آيه 105 سوره انبياء [17] و پس از
آن، در بخش روايي نيز به روايتي از تفسير قمي اشاره ميكند كه تمام كتب آسماني را
«ذكر» خوانده است و وعدۀ به ارث رسيدن زمين را مخصوص قائم عليه السلام و اصحاب او
ميداند. همچنين، به روايات متواتر، دربارۀ گسترش عدل و داد در زمان حضرت مهدي
اشاره ميکند:
و في تفسير القمي: و قوله «كتبنا في
الزبور من بعد الذكر»... قال: «الكتب كلها ذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون، قال
القائم و اصحابه قال: و الزبور فيه ملاحم و التحميد و معه اقول و الروايات في
المهدي(عج) و ظهوره و ملئه الارض قسطاً و عدلاً عن النبي6 و ائمة اهل البيت:،
بالغة حد التواتر». [18]
ايشان با اشاره به اين تفسير، به تواتر
احاديث دربارۀ مهدي و اصحاب او به عنوان حاکمان صالح زمين و شايستگان، اشاره ميکند.
مهدويت
و فرهنگ انتظار و غيبت -4
بي شك، ايمان و اعتقاد به امام غايب يا حجت پنهان، مسألهاي
اساسي است كه انتظار حضور وي را هم به دنبال ميآورد. اگر اولي تضعيف شود، دومي هم
وجود نخواهد داشت. علامه طباطبايي در تفسير آيه 3 سوره بقره
الذين يؤمنون بالغيب
،
از امام باقر عليه السلام روايتي نقل ميكند كه فرمود:
«من آمن بقيام القائم عليه السلام أنه حق»؛ «فرد مؤمن به قيام
قائم و حقانيت او، مؤمن به غيب است».
البته علامه، اين را از باب جري ميداند:
وهذا المعني مروي في غير هذه الروايه و
هو من الجري. [19]
همچنين در بخش ديگر، دربارۀ اهميت
انتظار، خبري از درالمنثور سيوطي ميآورد:
«... اخرج ابن جرير من
طريق حكيم بن جبير عن رجل لم يسمه قال قال رسول الله سلو الله من فضله فان الله
يحب ان يسأل و من افضل العبادة انتظار الفرج»؛ [20] «پيامبر فرمود: از فضل خداوند درخواست کنيد که خدا دوست دارد از
او درخواست شود و انتظار فرج، از برترين عبادات است».
در بخش ديگر، ذيل آيه93 سوره هود [21]
چنين بيان ميكند: امام رضا عليه السلام در روايتي، انتظار فرج را از مقوله خود
فرج خواند؛ لذا خود انتظار، نوعي فرج و گشايش است و موضوعيت دارد (گويي فرد منتظر،
به هدف مورد انتظار رسيده است). البته توفيق اين انتظار و صبر و عمل را خدا ميدهد؛
ولي اينها از نوع صفات فعلي خدا است.
عن محمد بن فضيل عن الرضا عليه السلام
قال سألته عن انتظار الفرج فقال: «أو ليس تعلم ان انتظار الفرج من الفرج؟ ثم ان
الله تبارك و تعالي يقول و ارتقبوا اني معكم رقيب ... فقوله عزوجل و ما توفيقي الا
بالله ... اقول محصل بيانه عليه السلام ان توفيقه تعالي و خذلانه من
صفاته الفعليه»: [22]
لذا در اين کلام، هم به وظيفه انسان
دربارۀ انتظار اشاره ميشود و هم نياز دائمي او به خداوند در اين را مورد تأکيد ميکند.
همچنين ذيل آيه
فأعرض عنهم و انتظر انهم منتظرون
به دستور خدا به پيامبر، مبني بر انتظار فتح اشاره ميكند كه
دشمنان، منتظر مرگ يا قتل پيامبرند و او منتظر غلبه دادن حق و حق گرايان بر باطل و
باطل گرايان:
فلينتظر هو كما ينتظرون حتي يظهر الله
الحق علي الباطل و المحق علي المبطل؛ [23]
پس پيامبر، منتظر است؛ همانگونه که
دشمنان منتظرند [او منتظر است]، تا حق بر باطل، و حق محوران بر باطل گرايان پيروز
شوند.
ميتوان نتيجه گرفت انتظار، راهكار و
دستوري است كه همواره خداوند، پيش روي انبيا و اولياي الهي و پيروان آنها قرار
داده است. در اين ميان، دشمنان هم منتظر و مترصد بودند؛ ولي تفاوت اين دو انتظار،
آن است كه دشمنان، منتظر حوادثي هستند كه هرگز به وقوع آن يقين ندارند و نگران آن
هستند؛ ولي جبهۀ حق، متظر تحقق وعدۀ الهي و ظهور حق بر باطل است؛ حتي در انتظار و
صبر -كه خود موفقيت و عين وظيفه و هدف است ـ به توفيق خداوند دلگرم است.
5. مهدويت، نشانههاي
آخرالزمان و علائم ظهور
علامه طباطبايي; ذيل بعضي از آيات، پس از مطرح کردن تفسير عقلي خود با توجه به روايات متناسب، مواردي از علائم ظهور را از باب جري بر آن آيات، منطبق ميکند؛ براي نمونه، در آيه 54 سوره سبأ خداوند فرموده است:
وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِم مِّن قَبْلُ
؛
«]سرانجام[ ميان آنها وخواسته هايشان جدايي افكنده شد؛ همانگونه كه از پيش، با
پيروان آنها عمل شد».
وي، معناي آيه را فاصله افتادن بين
مشركان و خواستهها و آمال دنيوي آنان ـ که آنها را پناهگاه خود تصور ميکردند ـ
ميداند. سپس با اشاره به روايات مستفيضه از شيعه و سني، جريان خسف بيداء (فرو
رفتن سپاه سفياني در سرزمين بيداء) را از باب جري، به آيه مرتبط ميداند. از
تفاسير اهل سنت، به درالمنثور سيوطي اشاره ميكند كه در روايتي از اهل سنت ذيل
آيه، جريان سفياني را از قول پيامبر نقل ميكند:
خداوند سفياني و همراهانش را وقتي به
بيداء ميرسد، در زمين فرو ميبرد؛ پس هيچکدام از آنها نجات نمييابد، جز يکي که
اين خبر را براي انسانها نقل ميکند:
فيسير الله السفياني بمن معه حتي اذا
صار ببيداء من الارض خسف بهم فلا ينجومنهم الا المخبر عنهم.
همچنين به روايتي از تفسير قمي اشاره
کرده، عبارتي از اميرالمؤمنين عليه السلام ذيل آيه ميآورد كه فرمود:
«فاذا جاء الي البيداء يخرج اليه
السفياني فيأمر الله عزوجل فياخذ باقدامهم»؛ [24] «وقتي [مهدي] به بيداء ميرسد سفياني به سوي او خروج ميکند؛ پس
خدا امر ميکند [به زمين]، پس [زمين]، آنها را درخود گرفتار ميکند».
ميتوان گفت: مرحوم علامه، در بحث علائم
الظهور نيز مانند مباحث ديگر، روايات مستفيض و قابل اعتماد را مطرح ميکند و به
طور قطع و يقين ـ مانند بعضي از مفسران ـ آيات را بر آن وقايع يا علائم، حمل نميكند؛
اما چون قرآن، در همه زمانها جاري است، در زمان متصل به ظهور مهدي نيز اينگونه
آيات، با وقوع آن علائم، جريان دارد و مصداق مييابد. در واقع، نگاه كلينگر
علامه، باعث ميشود نوعي سنت الهي دربارۀ مشركان و اغراض و آمال آنها را مطرح و
در زمانهاي خاص نيز آن سنتها را جاري بداند.
براي نمونه، در تفسير آيه 5 سوره اسراء
[25]، بيان مينمايد كه احتمالاتي در تحقق اين وعده الهي داده شده است و در تفسير
البرهان از قول امام صادق عليه السلام به گروهي اشاره ميشود كه قبل از قيام قائم،
توسط خدا برانگيخته ميشوند و مخالفان اهل بيت: را شناسايي و دستگير ميكنند.
علامه، سپس با اشاره به روايات ديگر، اساس اين وقايع را تكرار حوادث بنياسرائيل
در امت اسلام ميداند [26]؛ بدين معنا كه شبيه اين وعدهها و حوادث، در قوم بني
اسرائيل واقع شده است.
نشانههاي آخرالزمان
همان گونه كه اشاره شد، علامه طباطبايي از روايات ملاحم نيز
نميگذرد. هر چند دربارۀ اين روايات، بحثهاي سندي و دلالي وجود دارد، علامه با
همان روش كلي خود، پس از مقدمه سازي، به آنها اشاره ميكند؛ لذا ذيل آيات سوره آلعمران
-كه پيش از اين اشاره شد ـ شرايط فعلي امت اسلامي را منطبق بر روايات ملاحم ميداند
و بر اين اساس، جامعه فعلي را داراي قابليتهاي لازم براي تحقق وعدههاي الهي نميداند:
و يستفاد بالامعان في التدبر فيها
تفاصيل الرذائل التي تنبئ الآيه ان المجتمع الاسلامي سيبتلي بها [27]؛
بادقت در آن روايت، تفصيل ناپاكيهايي
كه آيه، از ابتلاي جامعه اسلامي به آنها خبر ميدهد، روشن ميشود.
وي به طور مفصل رواياتي ميآورد كه
اشراط الساعة را مطرح ميكند و در گفت و گويي بين سلمان و پيغمبر اكرم6، به حوادثي
اشاره ميكند؛ از جمله:
خيانت در امانت، تصديق دروغگو، تشبه
زنان به مردان و برعكس، گسترش آلات لهو و لعب، امر به منكر و نهي از معروف، ذلت
مؤمنان، گسترش ربا و رشوه، كاهش و نامنظم شدن باران.
در پايان اين بخش، علامه با وجود پذيرش
تحريف و دسّ در آن روايات، براي استحكام بخشيدن به بحث و رد اين مطلب كه روايات
ملاحم قابل استناد نيست، به كثرت آن روايات و توالي وقوع خارجي آن حوادث و صحت
نسبت كتب ملاحم به مؤلفان و قدمت آنها و كثرت نقل از کتب اشاره ميكند:
و قد اشتملت علي تعدادها عدة من اخبار
ملاحم آخر الزمان المروية عنه النبي6 و الائمه من اهل بيته: و هي علي كثرتها و من
حيث المجموع و ان كانت لاتسلم من آفة الدس و التحريف إلا ان بينها اخباراً يصدقها
جريان الحوادث و توالي الوقايع الخارجية و هي اخبار مأخوذه من كتب القدماء المؤلفة
قبل ما يزيد علي الف سنة من هذا التاريخ أو قريبا منه و قد صحت نسبتها الي مؤلفيها
و تظافر النقل عنها. [28]
وي عدم وقوع آن حوادث در زمان تأليف آن
كتب و غيرمنتظره بودن آنها براي مردم آن زمان را يكي از قرائن صحت و عدم جعل مطلق
آنها معرفي ميكند:
علي انها تنطق عن حوادث وقائع لم تحدث
ولم تقع في تلك الآونه و لا كانت مترقبة تتوقها النفوس التي كانت تعيش في تلك
الازمنة فلا يسعنا الا الإعتراف بصحتها و صدورها عن منبع الوحي؛
علاوه برآن که اين اخبار، از وقايعي حکايت
ميکند که پيش تر ذکر نشده و در زمان صدور اخبار، واقع نشده است و افرادي که در آن
زمان زندگي ميکردند، توقع آن حوادث را نداشتند؛ پس چارهاي جز اعتراف به صحت آنها
و صدورشان از منبع وحي نداريم.
مهدويت
و ماهيت جامعه آرماني ديني -6
صاحب الميزان، بر اساس آيات قرآني، جامعه آرماني را داراي
مؤلفههاي زير ميداند:
الف. تسلط صالحان بر زمين که وارث آنند
علامۀ بزرگوار، ذيل آيه 55 سوره مبارك
نور [29] با بيان دو احتمال در مورد استخلاف، يكي از آن دو را ميپذيرد و نتيجه ميگيرد
مقصود اين آيه تسلط انسانهاي شايسته بر زمين است، سپس آياتي را به عنوان شاهد
مطرح ميكند از جمله، آيۀ:
Gإن الارض لله يورثها من يشاء من عباده و
العاقبة للمتقين
؛
[30] «همانا زمين، از آن خداوند است و آن را ميراث هر كس از بندگانش كه بخواهد،
قرار ميدهد و پايان كار، از آن پرهيزكاران است.»
و نيز اين دو آيه:
أن الارض يرثها عبادي الصالحون
[31]؛ «زمين را بندگان شايسته من به ارث ميبرند».
فاوحي اليهم ربهم لنهلكن الظالمين و لنسكننكم الارض من بعدهم
[32]؛
«پس پروردگارشان به ايشان وحي فرستاد كه به طور قطع، ستمكاران را هلاك خواهيم كرد
و بعد از ايشان، شما را در زمين سكونت خواهيم داد».
مفسر گرانقدر، با بيان سرگذشت اقوام
گذشته، به اين نتيجۀ كلي ميرسد كه افرادي داراي ايمان و عمل صالح، جانشين اقوام
ظالم پيشين ميشوند. بر اين اساس، جامعه آرماني، جامعهاي است كه در آن، مؤمنان
واقعي كه عمل صالح دارند، داراي تسلط و اقتدار و برتري در زمين باشند و گروه ظالم
و گناهكار، هيچ نمودي در آن نداشته باشند.
ب.فراگير بودن اعتقادات ديني مورد پسند
الهي
علامه، بر اساس آية شريف
و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم
[33] ميگويد: تمكين، كنايه از اثبات است و تمكين دين، بدان معنا
است كه در جامعه، به آن، عمل شود و معارفش مورد اعتقاد همه باشد و اختلاف و تخاصم
در آن پيدا نشود. وي منظور از اين دين را اسلام ميداند. علاوه بر آن، اين نکته را
بيان ميکند كه در آيه، براي نشان دادن هماهنگي آن با فطرت انسانها، دين را به
مردم نسبت داده است؛ لذا در جامعه آرماني، دين فطري تمام انسانها را مجذوب خود
خواهد کرد و خود به خود، فراگير خواهد شد.
ج. امنيت
وليبدلنهم بعد خوفهم امنا
<
جامعۀ آرماني، جامعهاي است ايمن كه در
آن، مردم، امنيت را مديون خداوند هستند. اين امنيت، در ابعاد مختلف آن مورد نظر است.
از کلام علامه در اين بخش و ديگر مباحث اجتماعي، بر ميآيد که وي، امنيت را عام و
شامل امنيت اقتصادي و فکري و اعتقادي نيز ميداند؛ لذا همانگونه که در ادامه آيه
آمده، امنيت کامل، زماني است که جامعه، با کمال آرامش، با اعتقاد خود زندگي کنند و
شرک وجود نداشته باشد (لايشرکون بي شيئا). در واقع، هرگونه مصلحتسنجي در اعمال
ديني و ترس و تقيه و پنهانکاري، منافي امنيت است؛ لذا در جامعه آرماني، تمام اين
موارد رفع ميشود و عبوديت فردي و اجتماعي در کمال آزادي و امنيت واقع ميشود.
د. خداپرستي خالص
همانگونه که گفتيم، امنيت جامعه ـ بر
اساس يك احتمال كه علامه در تفسير آيه داده است ـ از رفع شرك و خداپرستي خالص
نشأت ميگيرد؛ ولي ميتوان اين خلوص جامعه از شرک را مؤلفۀ جدايي براي جامعه
آرماني به حساب آورد. مرحوم علامه، با رد نظراتي كه تفسير آيه را منحصر به صدر
اسلام، يا افراد و گروههاي خاص ميدانند، ميگويد: جامعهاي با اين فضيلت و
قداست، از زمان بعثت رسول اكرم6 تاكنون محقق نشده است و اگر مصداقي پيدا كند، در
زمان مهدي(عج) است و اگر خطاب آيه را متوجه جامعه صالح بدانيم، با توجه به اخبار
متواتري كه دربارۀ حضرت مهدي(عج) وجود دارد، تنها همان مصداق را دارد و اگر حق
معناي آيه را در نظر بگيريم و تعصبات را كنار بگذاريم، آيه، تنها با اجتماعي كه به
وسيله ظهور مهدي(عج) منعقد ميشود، قابل انطباق است.
فالحق ان الآية ان أعطيت حق معناها لم
تنطبق الاعلي المجتمع الموعود الذي سينعقد بظهور المهدي.
پس از آن، در بحث روايي نيز رواياتي ميآورد
كه آيه را از باب جري و تطبيق بر زمان ظهور، منطبق كردهاند.
به طور كلي، چنين ميتوان گفت كه مرحوم
علامه، جامعه آرماني را جامعهاي خالي از شرك و داراي خداپرستي خالص ميداند كه در
آن مؤمنان واقعي، بر زمين تسلط دارند. از نظر ذهني و با نگاه فرضي، ميتوان هر
جامعهاي كه آن خصوصيات را دارد، جامعة آرماني دانست؛ ولي در واقع و حقيقت خارجي،
تنها در زمان ظهور حضرت مهدي(عج) محقق خواهد شد. [34]
مهدويت،
نظام انساني و پايان تاريخ با حاكميت اسلام -7
علامه بزرگوار، در بخشهاي مختلف تفسير خويش، به خصوصيات نوع
انسان و جوامع انساني ميپردازد؛ از جمله دربارۀ گرايش نوع انسان به صلاح و رفع
فساد و ظلم، اشاره ميكند که مطابق فطرت آنها است؛ اما گاهي در اثر عوامل محيطي و
سلطه منحرفان و مستكبران، آزادي فكري و فطري انسان گرفته شده و غبار بر آن نشسته
است.
ولي بر اساس وعدههاي الهي در كتب
آسماني، سرانجام، جهان پرهيزكاران و صالحان فرا ميرسد و حلقههاي تاريخي، به گونهاي
به هم ميپيوندد كه دين توحيدي ـ كه مطابق فطرت و خواستار شايسته سالاري است ـ
حاكم ميشود. اين، همان اسلام است كه پس از ايجاد انگيزه و آمادگي عمومي و جهاني و
رسيدن مردم عالم و جوامع بشري به بلوغ فكري، بر تمام جهان، غالب ميشود؛ لذا
انحرافات تاريخي، در اثر اشتباه در تطبيق خواستههاي فطري است، نه از جهت بطلان
فطرت و غايتي كه نظام صنع و ايجاد الهي در جهان دنبال ميكند. دين اسلام نيز در
راستاي تحقق اين غايت و عاقبت، به آزادي فكر و واقع انديشي انسان كمك ميكند و بر
آن تأكيد دارد. البته اين آزادي فكر، بايد پس از عرضه بر كتاب خدا و همراه
تدبر باشد.
و منه يظهر ان هذا الدين كما يعتمد
بأساسه علي التحفظ علي معارفه الخاصه الالهيه كذالك يمسح للناس بالحرية التامه في
الفكر...»
دين [اسلام]، همان گونه که برحفظ معارف
خاص الهي خود، تأکيد دارد به آزادي کامل فکري مردم ارج مينهد.
... و قال تعالي «و
العاقبة للتقوي» فهذه و امثالها آيات تخبرنا ان الاسلام سيظهر ظهوره التام فيحكم
علي الدنيا قاطبة ... و ذلك انك عرفت ان الإسلام بالمعني الذي نبحث فيه غاية النوع
الإنساني و كماله هو بعزيزته متوجه اليه يدل علي انها متوجهة الي غايات مناسبة
لوجوداتها يسوقها اليها نظام الخلقه و الانسان غير مستثني من هذه الكليه... و انما
تحتاج السنن الاجتماعيه في ظهورها و رسوخها في المجتمع الي عزائم قاطعة و همم
عالية من نفوس قوية. لاتذعن بان الدهر قد يسمح بالمراد و المسعي قد يخيب: [35]
خلاصه اين کلام علامه، همان است که گفته
شد که اسلام، به هر دو نوع بهره و سلوک دنيوي و اخروي انسان توجه دارد و مطابق
فطرت کمالخواه انسان است. براساس آيات، عاقبت از آن پرهيزکاران و مؤمنان است؛ ولي
رسيدن به اين غايت، نياز به همت و عزم قطعي و آمادگي نوع انساني دارد که شايستگان،
آن را فراهم ميکنند.
در جمع علامه، كل نظام هستي را داراي
مسيري به سوي صلاح وشايستگي ميداند كه انسان و جامعه انساني هم در همين نظام و
تحت همين قانون قرار دارد. مجموعه متون غني ديني، آمادگي جوامع و انسانهاي متفكر
و شايسته رهبري و در رأس آن ها، اراده الهي، حلقههاي تاريخي را به سوي آن، پيش
خواهد برد.
مهدويت و سرنوشت اهل كتاب -8
از جمله مباحثي كه دربارۀ اهل كتاب مطرح ميشود، آن است كه آيا
تا قيامت، عدهاي «كتابي» باقي ميمانند و بر دين و آيين منسوخ خود باقي هستند يا
پس از ظهور، همگي اسلام ميآورند و غير مسلمان وجود نخواهد داشت؟ در محورهاي مختلف
ميتوان به اين موضوع پرداخت. مرحوم علامه يكي از جوانب بحث را بسط ميدهد.
سرنوشت اعتقادي ـ ايماني اهل کتاب
وي دربارۀ ايمان آوردن تمام اهل كتاب، قبل از مرگ عيسي كه در آيه 159 سوره نساء مطرح شده است، به بحث مفصلي ميپردازد:
وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا
؛
«و هيچكس از اهل كتاب نيست، مگر آن كه قبل از مرگ او، ]عيسي عليه السلام يا يکايک
اهل کتاب[ به او ايمان ميآورند و روز قيامت بر آنها گواه ميباشد».
علامه بيان ميكند كه بر اساس اين آيه،
بايد عيسي زنده باشد، تا تمام اهل كتاب به او ايمان آورند و گمان نصارا دربارۀ به
صليب كشيده شدن و مرگ مسيح، نادرست است.
از سويي، در آيه ديگر فرموده است:
يا عيسي اني متوفيك و رافعك إلّي و مطهرك من الذين كفروا...
؛ «اي عيسي! ما تو را به صورت كامل ميگيريم و به سوي خود
بالا ميبريم و تو را از كافران پاك ميكنيم... ».
وي، پس از نقل اقوال دربارۀ نوع طهارت
(ظاهري يا باطني) و معناي رفع (بالا بردن)، با استناد به آيات ديگر قرآن، اشاره ميكند
كه ظاهر گفتار قرآن، آن است كه از آينده خبر ميدهد و اين رفع و تطهير، پس از اين
زمان (= زمان تكلم خداوند) واقع خواهد شد:
فان ظاهر قوله
اني متوفّيك و رافعك الي و مطهرك من
الذين كفروا و جاعل الذين اتبعوك
اخبار عن المستقبل و انه سيتحقق فيما يستقبل حال التكلم توف و
رفع و تطهير و جعل علي ان قوله
و جاعل الذين اتبعوك
وعد حسن و بشري و ما هذا شأنه لايكون الا في ما سيأتي.
بنابراين، مرحوم علامه، اين قول خداوند
را بشارت و وعده الهي دانسته است كه در آينده محقق ميشود؛ يعني نجات و طهارت حضرت
مسيح از مشرکان و کفار، در آخرالزمان واقع ميشود. پس از آن، به بيان اقوالي كه
دربارۀ نوع برتري پيروان عيسي بر كفار (كه در آيه اشاره شده است) ميپردازد و علت
برتري آنها را همان دليل و حجت پيامبرشان دانسته كه در آن صورت، بر يهود و كافران
به حضرت عيسي عليه السلام غالب خواهند شد...:
فالمراد جعل النصاري و هم الذين اتبع
اسلافهم عيسي عليه السلام فوق اليهود و هم الذين كفّروا عيسي عليه السلام و مكروا
به الغرض في المقام بيان نزول السخط الإلهي علي اليهود و حلول المكربهم و تشديد
العذاب علي امتهم.
پس مراد، آن است که نصاري و پيروان
عيسي، بر يهود برتري مييابند و يهود، کساني هستند که به عيسي ايمان نياوردند و با
مکر با او برخورد کردند؛ پس در اين مقام، نزول خشم الهي بر يهود و مکر الهي و شدت
عذاب دربارۀ آنها مورد نظر است.
در بخش ديگر، به اين واقعيت ميپردازد
كه بر اساس آيات قرآن، صرف پيروي ظاهري و اسمي كافي نيست و ايمان و عمل صالح، عامل
نجات است:
ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصاري والصابئين من آمن بالله و اليوم الآخرو عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم ولاخوف عليهم و لا هم يحزنون
[36].
بر اساس اين آيه، از ميان نصرانيها و
صابئين، کساني به پاداش الهي و امنيت و آرامش ميرسند كه به خدا و روز قيامت مؤمن
باشند و عمل صالح انجام دهند
فهذا اجر الذين آمنو و عملوالصالحات من
الذين اتبعوا عيسي عليه السلام ان الله يوفيهم اجورهم و ما غيرهم فليس لهم من ذالك
شئ. [37]
در اين بخش، مفسر بزرگوار، اثبات ميكند
كه بر اساس وعده الهي، اهل كتاب قبل از مرگ حضرت عيسي عليه السلام به او ايمان
خواهند آورد و بر اساس ايمان و عمل صالح و حجت قاطع، بر كفار و يهوديان منكر حضرت
عيسي عليه السلام غلبه خواهند يافت.
حال اگر اين گفتار علامه، به گفتار دوم
وي ضميمه شود، نتيجه آن خواهد بود كه تحقق اين وعده، به وسيلۀ مسلمان شدن اهل كتاب
و قبول اسلام به عنوان ناسخ اديان قبلي خواهد بود. با جمع آيات، اين نتيجه بدست ميآيد
كه در زمان ظهور مهدي(عج) هيچ فردي، كتابي نميماند؛ گرچه ايمان عدهاي از آنها
اضطراري و اجباري و غير خالص باشد.
اكنون همان بخش دوم از كلام علامه را
پيگيري ميكنيم. وي، دربارۀ ايمان آوردن اهل کتاب به عيسي، دو احتمال را بيان ميکند:
و المعني: وكل واحد من اهل الكتاب يؤمن
قبل موته بعيسياي يظهر له قبيل الموت عند احتضار أن عيسي كان رسول الله وعبده حقا
و ان كان هذا الايمان منه ايمانا لاينتفع به و يكون عيسي شهيدا عليهم...
الي ما ورد في بعض الاخبار ان عيسي حيّ
لم يمت و انه ينزل في آخر الزمان فيؤمن به اهل الكتاب من اليهود و النصاري؛ [38]
مقصود، آن است که هر کدام از اهل کتاب،
قبل از مرگ، به عيسي ايمان ميآورد؛ يعني در آستانۀ مرگ و در زمان احتضار، بر آنان
آشکار ميشود که عيسي رسول خدا است و بنده او؛ اگرچه اين ايمان، سودي براي آنها
ندارد و عيسي بر ضد آنها گواه است... در برخي اخبار آمده که عيسي زنده است و
نمرده است و در آخرالزمان نازل ميشود و اهل کتاب، از يهود و نصارا، به او ايمان
ميآورند.
بر اساس اين احتمال، تنها گروهي از اهل
كتاب كه در زمان نزول عيسي موجود هستند، به او ايمان ميآورند و اين تخصيص بدون
مخصص است؛ چون آيه مطلق است و ايمان آوردن اهل کتاب به عيسي را بدون تخصيص آورده
است؛ ولي مرحوم علامه، احتمال ديگري را هم مطرح ميكند:
إن الضمير يرجع الي عيسي عليه السلام و
المراد به ايمانهم به عند نزوله في آخرالزمان من السماء استناداً الي الروايه ...
والذي ينبغي التدبرو الإمعان فيه هو ان وقوع قوله (يوم القيامة يكون عليهم شهيداً) في سياق قوله (و إن من اهل
الكتاب ليؤمنن به قبل موته و يوم القيامه يكون عليهم شهيداً) ظاهر في ان عيسي شهيد
عليهم جميعهم يوم القيامة كما ان جميعهم يؤمنون به قبل الموت. [39]
بر اساس اين احتمال، ضمير در «موته» به
«عيسي» برميگردد و معناي آن، اين است که قبل از مرگ عيسي، همه اهل کتاب، به او
ايمان ميآورند و سياق آيات هم قرينه ميشود كه تمام اهل كتاب، قبل از مرگ عيسي
(كه در آخرالزمان و پس از نزول او واقع ميشود) به او ايمان ميآورند و روز
قيامت، آن پيامبر، بر ضد آنها گواه است.
جمع تحليل نهايي، آن است که افرادي كه نزول عيسي را درك نكرده
باشند، هنگام مرگ، به او ايمان ميآورند و كساني كه آن واقعه را درك كنند، به صورت
اختياري يا اضطراري و اجباري به او ايمان خواهند آورد.
تنها يک اشکال ميماند و آن، اين که بعضي
از آيات بر خلاف اين نظريه اشاره دارد؛ از جمله:
اذ قال الله يا عيسي اني متو فيك و رافعك الّي و مطهرك من الذين كفروا و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفرو الي يوم القيامة
[40]؛
«هنگامي كه خدا فرمود: «اي عيسي! من تو را ميگيرم و به سوي خود بالا ميبرم و تو
را از كافران تطهير ميكنم و كساني كه تو را تبعيت كنند، تا روز قيامت بر كافران
برتري ميدهم»».
اين آيه و آيات مشابه، نشان ميدهد كه
جامعه يهود يا همۀ اهل كتاب، تا روز قيامت، باقي هستند. حتي آيه زير، نشان ميدهد
كه آنها تا بعد از مرگ عيسي وجود دارند:
و كنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم فلما توفيتني كنت انت الرقيب عليهم
[41]؛
«و من، بر آنها گواه هستم، تا موقعي که بين آنها هستم؛ پس موقعي که مرا بميراني،
تو [اي خدا] بر آنها مراقبت ميکني».
ولي سرانجام، مرحوم علامه، وجود اهل
كتاب را تا روز قيامت، با حفظ عنوان «اهل كتاب» نميپذيرد و برتري دادن آنها بر
كفار را دليل بر وجود كفار تا قيامت نميداند. همچنين اين كه پس از مرگ، خدا مراقب
بر كار آنها باشد را مراقبت خدا بر كل مردم مي داند، نه بر عنوان «اهل كتاب» كه
با حفظ عنوان دين منسوخ خود، باقي مانده باشند. البته ايمان، ممكن است اضطراري
باشد؛ ولي به هر حال، پس از عيسي عليه السلام، اهل كتابي وجود نخواهد داشت:
لكن الإنصاف ان الآيات لا تنافي ما مرّ فإن قوله
و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا
الي يوم القيامة
لايدل علي بقائهم الي يوم القيامة علي
نعت انهم اهل الكتاب... علي ان قوله
و ان من اهل اكتاب الا ليؤمنن به قبل
موتهلودل علي ايمانهم به قبل موته فإنما يدل علي اصل الايمان و أما كونه ايمانا
مقبولا غير اضطراري فلا دلالة له علي ذالك و كذا قوله
فلما توفيتني كنت انت الرقيب عليهمF مرجع الضمير فيه انما هو الناس دون اهل الكتاب او النصاري؛
انصاف آن است که آيات با گفته هاي قبلي، منافات ندارد و آيهاي
که فرمود: «پيروان عيسي عليه السلام را بر کفار برتري ميدهم»، بر بقاي اهل کتاب
با عنوان اهل کتابي دلالت نميکند، علاوه بر آنکه آيهاي که فرمود: «هيچ اهل
کتابي نيست مگر، آن که قبل از مرگ، به او ايمان ميآورد»،
اگر برايمان اهل کتاب قبل از مرگ، دلالت داشته باشد، بر اصل ايمان دلالت ميکند؛
ولي بر اين که ايمان آنها مورد پذيرش و غير اجباري باشد دلالتي ندارد. همان گونه
است آيهاي که فرمود: «وقتي مرا بميراني، تو گواه بر آنها هستي» که مرجع ضمير
[=آنها] مردم به صورت مطلق است، نه اهل کتاب و نصاري.
سرنوشت سياسي ـ اجتماعي اهل کتاب
يكي از آيات ديگر كه مرحوم علامه، ذيل
آن، به سرنوشت اهل كتاب و كفار در زمان ظهور ميپردازد، آية 33 سوره توبه است:
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ
؛
«او كسي است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان غلبه
دهد».
مفسر، اين جا به روايتي از مرحوم صدوق
به نقل از تفسير برهان اشاره ميكند كه امام صادق عليه السلام فرمود:
«والله ما ينزل تأويلها بعد ولا ينزل
تأويلها حتي يخرج القائم فاذا خرج القائم لم يبق كافر بالله و لا مشرك بالإمام
الاكره خروجه»؛ «به خدا سوگند! تأويل اين آيه، هنوز نيامده است و تأويل آن، نازل
نميشود، تا زماني كه قائم قيام كند. پس هنگامي كه قائم خروج كند، هيچ كافر و
مشركي باقي نميماند، مگر آن كه از خارج شدن او كراهت دارد».
علامه، پس از آن، به روايات عامه دربارۀ
برداشته شدن جزيه در آن زمان اشاره ميكند. همچنين رواياتي را كه بر پرداخت جزيه
تأكيد دارند، ميآورد. بر اساس اين روايات، حضرت مهدي(عج) بر اهل كتاب جزيه قرار
ميدهد. وي، آيات 14 و 64 سوره مائده را مؤيد اين نظر ميداند؛ زيرا در اين آيات،
به دشمني داخلي بين اهل كتاب تا روز قيامت اشاره ميكند. [42]
ولي ذيل آيه
و قاتلوهم حتي لاتكون فتنة و يكون الدين
كله لله
[43] به روايت امام صادق عليه السلامكه عياشي و كليني ميآورند،
اشاره ميكند كه بر اساس آن روايات هيچ مشركي بر زمين باقي نخواهد ماند:
قال: روي زراره عن ابي عبدالله عليه
السلام انه: «لم يجئ تأويل هذه الآيه ولو قام قائمنا بعد سيري من يدركه ما يكون من
تأويل هذه الآيه و ليبلغن دين محمد 6 ما بلغ اليل حتي لا يكون مشرك علي الارض»؛
[44]
«هنوز، تأويل اين آيه نيامده است و اگر
قائم ما قيام کند، هر کس او را درک کند، خواهد ديد که تأويل آيه، در آن زمان است و
دين محمد، به هر جا که شب ميرسد [=تمام عالم] گسترش مييابد، تا آن که هيچ مشرکي بر روي زمين نميماند».
پس از آن، به حديث ابراهيم ليثي دربارۀ
آيه 29 سورة اعراف
ليمز الله الخبيث من الطبيب
[45] اشاره ميكند كه آن هم نشانۀ اهتمام علامه به اين گونه روايات
است. در جمع روايات همانگونه كه قبلاً اشاره شد ـ ميتوان گفت: احتمالاً علامه،
با وجود پذيرش غلبه جهاني اسلام و رفع هر گونه بروز و فعاليت علني مشركان و اهل
كتاب با حفظ عنوان کتابي، احتمال حضور و وجود مغلوب و بدون فعاليت و بي تأثير اهل
كتاب، تا قيامت را رد نميكند كه چنين حضوري به دليل نهايت ضعف و قلّت، با عدم آنها
تفاوت چنداني ندارد.
رهبري مهدي(عج) و تبعيت عيسي عليه
السلام (با عنوان منجي و موعود اهل کتاب)
بحثي كه دربارۀ سرنوشت اهل كتاب بر اساس اين آيات ميماند، آن
است كه آيا نزول حضرت عيسي عليه السلام، ارتباطي با مهدويت و ظهور مهدي(عج) دارد؟ مرحوم علامه، در بخشهاي روايي، به اين مهم ميپردازد
و با آوردن رواياتي كه قتل دجال را توسط عيسي عليه السلام توضيح ميدهد، به روايات
فراوان شيعه و سنّي دربارۀ ارتباط آن وقايع با ظهور حضرت مهدي(عج) ميپردازد، اينجا
يکي از روايات مورد استناد وي را همراه نتيجهگيري آن بزرگوار ميآوريم:
اخرج ابن مردويه عن ابي مردويه عن ابي
هريره: قال: قال رسول الله: «... يوشك أن ينزل فيكم ابن مريم حكماً عدلاً يقتل
الدجال...» أقول و الروايات في نزول عيسي(عج) عند ظهور المهدي(عج) مستفيضۀ من طرق اهل
السنة و كذا من طرق الشيعۀ عن النبي و الائمه من اهل بيته: [46]
ابن مردويه، حديثي نقل کرده است به نقل
از ابي مردويه، از ابو هريرۀ که رسول خدا فرمود: «زود باشد که پسر مريم به عنوان
حاکم عادل بر شما نازل شود و دجال را بکشد». ... روايات در بحث نزول عيسي در زمان
ظهور مهدي، مستفيض است و از هر دو طريق شيعه و سني رسيده است.
رجعت -9
بحث رجعت، از مسلمات شيعه است و اهميت اعتقاد به آن، در حدي
است كه در بسياري از روايات و دعاها به حقانيت آن تصريح شده است. حتي در برخي
روايات، نام افراد رجعت كننده و فعاليتهاي آنها پس از رجعت را ذكر كردهاند.
علامه، با روش تفسيري ويژه خود، در خلال
بحث از آياتي كه دربارۀ قيامت و رجعت يا ظهور آمده است، روند خاصي را در ارائه
تفسير طي ميكند. وي در ابتدا، نظرات ارائه شده توسط مفسران روايي را ميآورد و به
رواياتي كه آن آيات را به يكي از آن موارد تطبيق كردهاند، اشاره ميكند. سپس يك نتيجه کلي را
مطرح ميکند و آن اينكه ايام خاصي وجود دارد كه در آن، هر گونه هواي نفس و اغواي
شيطان كنار گذاشته ميشود و خداوند در آن روزها، ظهور خاص دارد و سير نظام دنيوي،
به سوي آن ايام است.
و الروايات المثبة للرجعة و إن كانت
مختلفة الآحاد إلا أنّها علي كثرتها متحدة في معني واحد و هو أن سير النظام
الدنيوي متوجه إلي يوم تظهر فيه آيات الله كل الظهور؛ فلا يعصي فيه سبحانه و
تعالي؛ بل يعبد عبادة خالصة، لايشوبها هوي نفس و لايعتريه إغواء الشيطان و يعود
فيه بعض الأموات من أولياء الله تعالي و أعدائه إلي الدنيا يفصل الحقّ من الباطل؛
[47]
رواياتي كه رجعت را اثبات ميكند، با
همديگر اختلافاتي دارند؛ ولي با توجه به فراواني آنها، همگي در يك معنا متحد
هستند و آن، اينكه مسير نظام دنيا، به سوي روزي در جريان است كه آيات خداوند، به
طور کامل، در آن روز ظاهر ميشود؛ در آن روز، معصيت خداوند انجام نميشود، بلكه او
به طور خالص عبادت ميشود و هواي نفس با آن عبادت مخلوط نميشود و فريبهاي شيطان
در آن داخل نميگردد. در آن روز، بعضي از اموات از اولياي خدا و دشمنان او، به
دنيا برميگردند و حق از باطل جدا ميشود.
اين معنا ـ يعني اتحاد به حسب حقيقت و
اختلاف به حسب رتبه ـ باعث شده است ائمه:، در تفسير خود از آيات، گاهي به قيامت،
گاهي به رجعت و گاهي به ظهور تعبير كنند.
از اين كلام علامه، چنين بر ميآيد كه
وي، رجعت و ظهور را حوادثي نميبيند كه مقطعي از تاريخ به حساب آيند و ارتباطي به
قبل و بعد نداشته باشند، بلكه بر اساس سنت الهي كه حق را غلبه ميدهد و حقايق را
مكشوف ميسازد، در چند مرحله در دنيا و آخرت، اين اهداف را عملي ميسازد؛ به گونهاي
كه ابتدا در هنگام ظهور، حق غلبه پيدا ميكند و دين حق غالب ميشود و آيات و قدرتهاي
خداوند، ظاهر ميشود؛ اما پس از آن كه رجعت واقع ميشود و نظام عادي دنيوي كه مردم
با آن انس گرفتهاند، دگرگون ميشود، خداوند، قدرت خود را آشكارتر ميسازد و نشان
ميدهد كه حتي ميتواند رهبران ديني را كه در اهداف دنيوي ناكام ماندند، برگرداند
و استعداد آنها را شكوفا سازد و تجلي بخشد. همچنين رهبران كفر كه مجازات دنيوي
خود را نديدند، برگرداند و مكافات نمايد.
در رجعت نيز صفات الهي كاملاً بارز نميشود
و قدرت و ظهور الهي تماماً آشكار نميگردد؛ زيرا از سويي تمام انسانها به ثواب و
عقاب نميرسند و آنها كه رسيدهاند، زندگي محدود و غير ابدي دارند و از سوي ديگر،
احتمال تخلف ـ گرچه به صورت فرضي و غير خارجي ـ وجود دارد و مالكيت و ملك الهي
كاملاً آشكار نشده است. ولي در روز قيامت است كه خداوند ميفرمايد:
لمن الملك اليوم لله الواحد القّهار
؛
«امروز، حاكميت از چه كسي است؟ از خداوند يكتاي غالب».
بنابراين، مرحوم علامه، مهدويت و رجعت
را حلقهاي از حلقههاي زنجيروار ميداند كه نهايت آن، بندگي محض الهي و بروز كامل
قدرت، عظمت و حاكميت خداوند است، از سوي ديگر ايشان، گويي براي آن كه اين جريان و
سير نظام دنيوي درست تصور شود و تعدد ايام الله، خدشهاي به سير او وارد نكند. اين
ايام را داراي مراتب مختلف و درجات متفاوت ميداند؛ بدين معنا كه ظهور خداوند در
قيامت، با ظهورش در رجعت، همسان نيست. حتي روز ظهور نيز همسان رجعت و قيامت قرار
نميگيرد:
يوم الرجعة من مراتب يوم القيامة و إن
كان دونه في الظهور لإمكان الشرّ و الفساد فيه في الجمله، دون يوم القيامة، و
لذالك ربّما الحق به يوم ظهور المهدي(عج) أيضاً لظهور الحق فيه ايضاً تمام الظهور
وإن كان هو ايضاً دون الرجعة و قدورد عن ائمة اهل البيت: «ايام الله ثلاثه: يوم
الظهور و يوم الكّرة و يوم القيامة» و في بعضها «ايام الله ثلاثه: يوم الموت و يوم
الكرّة و يوم القيامة» و هذا المعني أعني الاتحاد بحسب الحقيقة و الاختلاف بحسب
المراتب هو الموجب لماورد من تفسيرهم: بعض الآيات بالقيامة تارة و بالرجعة أخري و
بالظهور ثالثة. [48]
روز رجعت، از مراتب روز قيامت است؛ گرچه
در شدت ظهور [الهي] رتبهاش [از قيامت] پايين تر است؛ زيرا در آن [=روز رجعت]
اجمالاً امكان شر و فساد هست؛ ولي در روز قيامت، آن امكان هم وجود ندارد؛ از اين
رو، گاهي روز ظهور مهدي(عج) را با عنوان زمان ظهور كامل حق، به آن [=قيامت] ملحق
كردهاند؛ گرچه آن روز [ظهور] هم رتبه پايين تري از رجعت [در ظهور حق] دارد. از اهل
بيت: وارد شده است: ايام الله، سه روز هستند؛ روز ظهور، روز رجعت و روز قيامت و در
بعضي از روايات آمده است: ايام الله سه روز هستند: روز مرگ، روز رجعت و روز قيامت.
. مهدويت و قيامت، توبه و تكليف -10
يكي از مسايل مهم، آن است كه آيا در دوران ظهور، باب تكليف
واختيار انسان باز است و انسان قدرت عصيان دارد؟ و اگر اينگونه است، توبه در آن
عصر، پذيرفته ميشود يا خير؟ اين موضوع، عرصه نظرات متفاوت و گاهي متضاد واقع شده
است.
يكي از مقدمات اين بحث، آن است كه در آن
عصر، عوامل عصيان و گناه در انسان، چه وضعيتي دارد؟ آيا همگي نابود ميشود؟ يا
بعضي يا همۀ آنها باقي است؟ ميدانيم شيطان هم از عوامل مهم انحراف انسان است و
در اين موضوع، نقش مهمي دارد.
مرحوم علامه، در تفسير آيات 37 و 38
سوره حجر
قال فانك من المنظرين الي يوم الوقت
المعلوم
؛
«تو ]شيطان[ از مهلت يافتگاني، تا روز وقت معين؛» رواياتي از تفسير عياشي و تفسير قمي از امام صادق عليه السلام
نقل ميکند كه به شيطان، تا روز خروج قائم مهلت داده شد و در آن روز، گردن زده
خواهد شد. در جمع روايات، علامه به همان بحث ظهور حق در مراتب مختلف و زمانهاي
متعدد اشاره ميکند؛ [49] لذا نابودي شيطان را از مظاهر ظهور حق و نابودي باطل ميداند؛
پس يکي از عوامل عصيان، نابود ميشود؛ اما دربارۀ هواي نفس و انحرافات داخلي
افراد، دليلي بر نابودي آنها نداريم.
حال بحث ديگري مطرح ميشود که با فرض نابودي
شيطان و رفع مشکلات مادي و معنوي و زمينههاي گناه و جرم، آيا توبه در آن عصر
پذيرفته ميشود؟ اينجا به آيه ديگري اشاره ميکنيم:
يوم يأتي بعض آيات ربك لا ينفع نفس ايمانها لم تكن آمنت من قبل او كسبت في ايمانها خيراً
؛
«روزي كه بعضي از آيات پروردگارت تحقق ميپذيرد، ايمان کسي كه پيش تر ايمان
نياورده است يا عمل نيكي انجام ندادهاند، سودي ندارد».
علامه، به روايات شيعه و سني دربارۀ
حوادث آخرالزمان، خروج دابّة الارض، دخان، طلوع خورشيد از مغرب و ... اشاره ميكند:
قال: «إذا طلعت الشمس من مغربها فكل من آمن في ذالك اليوم لاينفعه
ايمانه...» أقول: و الظاهر أن الرواية من قبيل الجري و كذا ماتقدم من
الروايات و يمكن أن تكون من التفسير و كيف كان فهو يوم تظهر فيه البطشة الاّ لاهية
تلجي الناس إلي الإيمان و لاينفعهم؛
فرمود: «هنگامي که خورشيد، از مغرب خود
طلوع کند [=روز ظهور امام زمان عليه السلام]، هر کس در آن روز ايمان آورد، ايمان
او سودي ندارد... ميگويم: ظاهر، آن است که روايت، از قبيل جري است و همين طور
رواياتي که گذشت و ممکن است از نوع تفسير باشد و به هر حال، در آن روز، حادثه عظيم
الهي واقع ميشود که مردم، به ايمان پناه ميآورند؛ ولي براي آنها سودي ندارد.
از اين بخش، چنين استفاده ميشود كه
توبه پذيرفته نميشود، اما ايشان در بخش ديگر ميگويد: باب توبه به مجرد وقوع آن
حوادث (و ظهور) بسته نميشود؛ زيرا تنها با وقوع قيامت است كه باب توبه و تكليف
بسته ميشود. از مجموع مطالب، به دست ميآيد كه وي تمايل دارد اينگونه روايات را
بر قيامت منطبق كند، نه بر زمان ظهور؛ از اين رو احتمال ميدهد اين روايت، از نوع
تفسير باشد، نه جري؛ چون اگر از نوع تفسير باشد، تنها مصداق واقعي و مناسب آن آيات
را بيان كردهاند.
و قد عدت في الروايات من تلك الايات
خروج الدابه و الدخان و خروج يأجوج و مأجوج و هذه امور ينطق بها القرآن الكريم و
عد منها غير ذالك كخروج المهدي(عج) و نزول عيسي بن مريم وخروج الدجال و غيرها و ان
كانت من حوادث آخرالزمان لكن كونها مما يغلق بها باب التوبه غير واضح؛ [50]
همانا در روايات، از آن علائم، خروج
دابه، دخان، خروج يأجوج و مأجوج شمرده شده است. و اين ها، اموري است كه قرآن از آنها
سخن ميگويد. غير از اين موارد، چيزهايي ديگر مانند: خروج مهدي، نزول عيسي، خروج
دجال و غيره از اين قبيل شمرده شدهاند. اينها گر چه از حوادث آخرالزمان هستند؛ ولي اين واضح نيست که
باب توبه پس از آنها بسته شود.
وي، به روايتي اشاره ميكند كه نشان ميدهد،
حجت، در زمان نزديك قيامت برداشته ميشود و باب توبه هم در آن زمان بسته ميشود:
«و في البرهان عن البرقي... عن ابي
عبدالله عليه السلام قال: مازالت الأرض إلاّ ولله فيها حجة يعرف فيها الحلال و
الحرام و يدعوا إلي سبيل الله و لاتنقطع الحجة من الارض إلاّ اربعين يوماً قبل
القيامة. فاذا رفعت الحجة و اغلق باب التوبه لم ينفع نفس ايمانها لم تكن آمنت من
قبل أن ترفع الحجة و أولئك من شرار خلق الله و هم الذين تقوم عليهم القيامة»؛
«امام صادق عليه السلام فرمود: همواره
حجت الهي در زمين هست که حلال و حرام را ميشناسد و به سوي خدا فرا ميخواند، حجت
برداشته نميشود مگر چهل روز پيش از قيامت. پس هنگامي که حجت زمين برداشته و باب
توبه بسته شد، و کسي که پيش از برداشته شدن حجت، ايمان نياورده، ايمان او در آن
زمان، سودي ندارد و اين افراد [که تا زمان حضور حجت، ايمان نميآورند] بدترين خلق
خدا هستند که قيامت بر آنها واقع ميشود».
بر اساس كلام علامه، دامنه تكليف تا
قيامت باقي است و احتمال وجود افراد شروري كه حتي پس از ظهور و در آستانه قيامت،
ايمان نياوردهاند، وجود دارد.
علامه، در همين رابطه در بخشي ديگر از
تفسير خود، به نظريهاي اشاره ميكند كه بقاي ابليس را با بقاي تكليف گره ميزند و
هر كفر و فسق و عصياني را به ابليس و وسوسه او مستند ميكند. وي آياتي را كه بر
دشمني شيطان با انسان دلالت ميكند [51] و همچنين آياتي كه به كلام شيطان در
قيامت، پس از پايان اغواگري او اشاره دارد، دليل بر اين موضوع ميداند. در پايان،
با اشكال به اين نظر، بيان ميكند كه حجت عقلي و نقلي، همواره وجود دارد كه غايت
جامعه انساني، به سوي خير و صلاح است. آيات و روايات هم تنها اقتضا ميكند كه
ابليس، تا هنگام بقاي معصيت و اغواگري باقي باشد (پس اگر جامعه صالح و خالص برقرار
شود، ابليس هم در آن جايگاهي ندارد).
إنّ كون المعصية الإنسانيۀ مستندة
بالجمله إلي إغواء إبليس مستفادة من الآيات و الروايات لا غبار عليه؛ لكّنه إنّما
يقتضي بقاء إبليس ما دامت المعصية و الغواية باقية لا بقائه مادام التكليف باقياً
و لا دليل علي الملازمه بين المعصية و التكليف وجوداً؛ بل الحجة من العقل و النقل
علي أن غاية الانسان النوعيۀ و هي السعادۀ ستعم النوع و يتخلص المجتمع الانساني
إلي الخير و الصلاح و لايعبد علي الأرض يومئذ الاّ الله سبحانه؛ [52]
در ا ين که آيات و روايات، معصيت انسان
را به وسوسۀ شيطان مستند ميکند، شبههاي نيست؛ ولي اين، تنها اقتضا ميکند تا
زمان بقاي معصيت، ابليس باقي است، نه تا زمان بقاي تکليف. و دليلي بر ملازمه وجودي
بين معصيت و تکليف، نداريم؛ بلکه دليل عقلي و نقلي، بر اين دلالت دارد که غايت کار
نوع بشر که سعادت است، جامعه را به خير و صلاح ميرساند و آن روز، تنها خداوند،
پرستش ميشود
منجی در ادیان (موعود در آیین هندو)
چیزهای بی ارزش را ارج می نهند، آزمندانه می خورند و در شهرهایی زندگی می كنند كه پر از دزدان است.
در پایان چنین دوران سیاهی، آخرین و دهمین تجلی (اوتاره) "ویشنو" موسوم به كالكی، سوار بر اسبی سفید و به هیئت انسان ظهور خواهد كرد. وی سراسر جهان را سواره و با شمشیری آخته و رخشان در می نوردد تا بدی و فساد را نابود كند. با نابود كردن جهان، شرایط برای آفرینشی نو مهیا می شود تا در مهایوگای آتی، دیگر بار عدالت و فضیلت ارزش یابند.
برگرفته از موسسه گفتگوی ادیان
منجی در ادیان (موعود در آیین بودا)
درباره زندگی و سرنوشت مقدر میتریه نیز به عنوان آخرین بودا اختلاف وجود دارد. در "كانون پالی" (منبع اصلی اطلاعات ما از آیین بودای اولیه) اهمیت چندانی به وی نداده اند و تنها در یك سوره (سوره چكه وتی سیهه ناده) از این مجموعه نام او را برده اند.
اما از آثار غیر كانونی (غیر مقدس) دو اثر به این آموزه اختصاص یافته است.
برگرفته از موسسه گفتگوی ادیان
منجی در ادیان (منجی در دین زرتشت)
به موجب روایات زرتشتی و بنا به یشت نوزدهم، در آخرالزمان از زرتشت سه پسر متولد می شود که با نام عمومی سوشیانس خوانده می شوند. این نام به خصوص برای تعیین آخرین موعود تخصیص یافته و او آخرین مخلوق اهورا مزدا خواهد بود. كلمه سوشیانس كه از ریشه سو(Sav Su) به معنی سود و سودمند است، در اوستا به شکل سئوشیانت آمده و در پهلوی به اشكال گوناگونی چون: سوشیانت، سوشانس، سوسیوش، و سیوسوش آمده است. در فروردین یشت، بند ۱۲۹ در معنی سوشیانت چنین آمده است: او را از این جهت سوشیانت خوانند كه او به جهان مادی سود خواهد بخشید.
این كلمه چندین بار در گاتاها برای شخص زرتشت به كار رفته و پیامبر خود را سوشیانت خوانده؛ یعنی كسی كه از وجودش سود و نفع برمی خیزد و سود رساننده است. (یسنا، ۱۱:۴۵، ۹:۴۸، ۲:۵۳) همچنین چند بار دیگر در سرودها، این واژه به صورت جمع آمده و زرتشت، خود و یارانش را سود رسانندگان معرفی كرده است. (یسنا، ۱۳:۳۴، ۳:۴۶، ۱۲:۴۸) در سایر قسمت های اوستا نیز غالباً سوشیانس ها به صورت جمع آمده و منظور از آنها، پیشوایان و جانشینان زرتشت است كه در تبلیغ دین كوشا هستند و مردم را به راه راست هدایت می كنند. در یسنا (۵:۲۴) از سوشیانس ها با عنوان نوكنندگان جهان و مردانی كه هنوز متولد نشده اند، یاد می شود:
ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین با فروهرهای همه پاكان؛ آن پاكانی كه مرده اند و آن پاكانی كه زنده اند و آن مردانی كه هنوز زاییده نشده، سوشیانت های نوكننده هستند.
اما عمده مطالب درباره سوشیانس ها در یشت های سیزدهم و بویژه نوزدهم آمده است. در یشت ۱۹، بند ۸۸ به بعد، درباره ظهور سوشیانس در آخرالزمان و نو شدن گیتی و سپری شدن جهان چنین آمده است:
فر كیانی نیرومند مزدا آفریده را ما می ستاییم؛ (آن فر) بسیار ستوده زبردست، پرهیزگار، كارگر چست را كه برتر از سایر آفریدگان است؛ كه به سوشیانت پیروزمند و به سایر دوستانش تعلق خواهد داشت. در هنگامی كه گیتی را نو سازد؛ (یك گیتی) پیر نشدنی، نمردنی، نگندیدی، نپوشیدنی، جاودان بالنده و كامروا. در آن هنگامی كه مردگان دگر باره برخیزند و به زندگان بی مرگی روی كند. پس آن گاه او (سوشیانت) به در آید و جهان را به آرزوی خود تازه كند.
پس جهانی كه فرمانبردار راستی است، فناناپذیر گردد. دروغ دگر باره به همان جایی رانده شود كه از آن جا برای آسیب رساندن به راستی پرستان و نژاد و هستی وی آمده بود. تباهكار نابود خواهد گردید؛ فریفتار رانده خواهد شد.
بر اساس روایات پهلوی، نطفه زرتشت در دریاچه هامون، [كیانسیه یا كسه اُیه] قرار دارد. در آخرین هزاره از عمر جهان (هزاره دوازدهم) سه دوشیزه از این نطفه بارور می شوند و سه موعود مزدیسنان را می زایند.
در یشت سیزدهم، بندهای ۱۲۸ و ۱۲۹ مهم و قابل توجه هستند. در بند ۱۲۸ مجموعاً از نه پارسا – كه شش تن از آن ها یاران سوشیانس و سه تن دیگر موعودهای آینده اند یاد شده و فر وشی شان ستوده شده است. این سه تن در اصل همان سه پسر آینده زرتشت یا موعودهای نجات بخش هستند كه در هزاره آخر عمر جهان به فاصله هزار سال از یکدیگر ظهور خواهند كرد. این سه تن عبارتند از:
۱.اوخشیت ارته، یعنی پروراننده قانون مقدس (نیرو دهنده و روا كننده قانون دین و داد زرتشت). امروزه این نام را اوشیدر یا هوشیدر گویند، و در كتب پهلوی به صورت خوشیتدر یا اوشیتر آمده است. گاه كلمه بامی را به آن افزوده، هوشیدر بامی می گویند كه به معنی هوشیدر درخشان است.
۲. اوخشیت نمه، یا اوخشیت نمنگه، یعنی پرواننده نماز و نیایش. امروزه آن را اوشیدر ماه یا هوشیدر ماه می گویند، ولی در كتب پهلوی به صورت خورشیتماه و اوشیترماه ضبط شده است.
۳. آستوت ارته، یعنی كسی كه مظهر و پیكر قانون مقدس است. در خود اوستا نیز به معنی لفظی این كلمه اشاره شده و در بند ۱۲۹، یشت سیزدهم، می خوانیم:
كسی كه سوشیانت پیروزگر نامیده خواهد شد و استوت ارته نامیده خواهد شد. از این جهت سوشیانت، برای این كه او به سراسر جهان مادی سود خواهد بخشید؛ از این جهت استوت ارته، برای این كه او آنچه را جسم و جانی است، پیكر فناناپذیر خواهد بخشید، از برای مقاومت كردن بر ضد دروغ جنس دو پا (بشر)، از برای مقاومت كردن در ستیزه ای كه از طرف پاكدینان برانگیخته شده باشد.
و این استوت ارته همان سوشیانس، یعنی سومین و آخرین موعود در آیین مزدیسناست. چنان كه اشارت رفت، این سه برادر از پشت و نطفه زرتشت، پیامبر ایران هستند. بنابر سنت نطفه زرتشت را ایزد نویوسنگ برگرفت و به فرشته آب (ناهید) سپرد كه آن را در دریاچه كیانسیه (هامون) حفظ كرد.
برگرفته از موسسه گفتگوی ادیان
منجی در ادیان (منجی در دین یهود)
همان طور كه اشاره شد، منجی موعود و نجات بخش نزد اقوام و ملل مختلف با آیین ها و فرهنگ های كاملاً متفاوت، به اشكال و صورت های گوناگون و متنوعی مطرح شده است؛ اما جملگی در یك نكته متفق القول هستند كه نجات بخشی خواهد آمد و آنان را از یوغ بندگی جباران و ستمكاران و حاكمان زورگو می رهاند و جامعه ای پر از عدل و داد به وجود خواهد آورد. هندوها انتظار دهمین تجلی ویشنو یا كالكی را دارند؛ بودایی ها ظهور بودای پنجم را منتظرند؛ یهودیان به جز مسیح (ماشیح) نجات دهنده ای نمی شناسند؛ مسیحیان، فارقلیط را می طلبند كه عیسی مسیح مژده آمدنش را داده است؛ و بالاخره مسلمانان قائل به ظهور حضرت مهدی(ع) هستند.
البته چنین اندیشه ای مختص مكاتب و ادیان مذكور نیست، بلكه چنین روایاتی در اشكال مختلف، از قصص مذهبی گرفته تا اساطیر و افسانه ها، در میان همه اقوام متمدن و غیرمتمدن جهان و حتی قبایل بدوی وجود داشته و دارد.
مثلاً ژرمن ها معتقد بودند كه فاتحی از طوایف آنان قیام می کند و نژاد ژرمن را در جهان برتری می بخشد. نژاد اسلاو بر این باورند كه از مشرق زمین، یك نفر برمی خیزد و تمام قبایل اسلاو را متحد می کند و بر دنیا مسلط می گرداند. اهالی یوگسلاوی (صربستان) نیز در سرودهای حماسی خویش از شخصی به نام "ماركو كرالیه ویچ" نام می برند و انتظار ظهور وی را دارند. ساكنان جزایر انگلستان از دیرباز منتظر ظهورد "آرتور" هستند كه در جزیره "آوالون" سكونت دارد. بنابر عقیده ایشان وی روزی ظاهر می شود و نژاد "ساكسون" را در دنیا غالب می گرداند و سیادت جهان، نصیب آنها می گردد
.
● منجی در دین یهود
در عهد عقیق، كتاب مقدس یهودیان، اشارات مكرری به نجات بخش آخر زمان شده است: كسی خواهد آمد تا جهان مطلوبی را كه همه خواستار آنند و سودایش را در سر می پرورانند، از نو بسازد؛ جهانی روشن و عاری از پلیدی ها كه در آن آدمی به همه آرزوها و امیال پاك انسانی برسد و كامیاب شود. در زبور داوود كه تحت عنوان مزامیر در عهد عتیق آمده، تقریباً در هر بخش از آن، اشاره به ظهور منجی و آخرالزمان، و نوید پیروزی صالحان بر شریران، و بالاخره تشكیل حكومت واحد جهانی و تبدیل ادیان و مذاهب گونان به دینی واحد و جهان شمول موجود است:
و او قوم تو را به عدالت داوری خواهد کرد و مساكین ترا به انصاف. آن گاه كوه ها برای قوم، سلامتی را بار خواهند آورد، وتل ها نیز در عدالت، مساكین قوم را دادرسی خواهد كرد، و فرزندان فقیر را نجات خواهد داد، و ظالمان را زبون خواهد ساخت...، در زمان او، صالحان خواهند شكفت و وفور سلامتی خواهد بود، مادامی كه ماه نیست نگردد. و او حكمفرمانی خواهد كرد از دریا تا دریا، و از نهر تا اقصای جهان.
به حضور وی، صحرانشینان گردن خواهند نهاد و دشمنان او خاك را خواهند لیسید... جمیع سلاطین او را تعظیم خواهند كرد و جمیع امت ها را بندگی خواهند نمود... بر مسكین و فقیر كرم خواهد فرمود، و جان های مساكین را نجات خواهد بخشید... نام او تا ابدالاباد باقی خواهد ماند؛ اسم او پیش آفتاب دوام خواهد كرد؛ آدمیان در او برای یكدیگر بركت خواهند خواست، و جمیع امت های زمین او را خوشحال خواهند خواند.
یهودیان معتقدند نجات دهنده آخرالزمان، مسیح (ماشیح) به معنای مسح شده خداوند است كه جهان مطلوب و درخشان آینده را می سازد. اكثر اندیشمندان یهود بر این باورند كه ظهور مسیح و فعالیت او برای بهبود وضع جهان و برقراری صلح و آرامش میان همه اقوام و تأمین خواست ها و نیازهای بشری، بخشی از نقشه های خداوند در آغاز آفرینش بوده است. بر اساس همین عقیده، لزوم وجود نجات بخش كه كسی جز مسیح نیست، پیش از آفرینش كائنات به ذهن خداوند خطور كرده است.
به اعتقاد همه یهودیان، نجات دهنده (مسیح) انسانی است همانند دیگران، اما برخوردار از جلوه و جبروت خدایی. او جهان را با نور خویش كه جلوه ای از نور خداست، روشن خواهد كرد. برخی ماشیح را همان داوود می دانند (هوشع ۵:۳) برخی دیگر، او را از خانواده داوود می شمارند. (مزامیر ۴۹:۱۸ ۵۰) گروهی نیز می گویند خداوند در پایان جهان، داوود دیگری را برای نجات مردم می فرستد. (ارمیاه، ۹:۳۰)
در این زمینه، اندیشمندان آرای متفاوتی اظهار كرده اند كه گاه، یكدیگر را نقض می كنند؛ اما آنچه روشن است این است كه مسیح از خاندان داوود است كه در پایان جهان برای نوساختن جهان و نجات بشر ظهور خواهد كرد.
آئین هندی
در آئین هندوان و کتب آنها نیز ، سخن از
نجات دهنده و موعود آمده ، ازجمله در کتاب " مهابهاراتا " و کتاب "
پورانه ها " دراین باره گفته اند :
" همه ادیان معتقدند که
در پایان هر دوره از تاریخ ، بشر از لحاظ معنوی و اخلاقی رو به انحطاط می رود و
چون طبعاً و فطرتاً ، در حال هبوط و دوری از مبدأ است و مانند احجار به سوی پایین
حرکت می کند ، نمی تواند به خودی خود به این سیرنزولی و انحطاط معنوی و اخلاقی
خاتمه دهد . پس ناچار روزی شخصیتی معنوی وبلند پایه ، که از مبدأ وحی الهام و
سرچشمه می گیرد ظهور خواهد کرد و جهان را از تاریکی جهل ، غفلت ، ظلم و ستم نجات
خواهد داد ."
آئین
بودایی
در دین بودایی نیز ، مسئله انتظار مطرح
است مصلحی که پیروان این آیین انتظار ظهوراو را می کشند ، بودای پنجم نام دارد .
آیین یهود
در آثار دینی یهود و اسفار تورات و دیگر
کتابهای انبیای یهود ، همواره به موعود اشاره شده است .
به عنوان مثال در کتاب " نبوئت
هیلد " به مطالب بسیاری ، درباره ظهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ،
حوادث مربوط به بعثت ، پاره ای از علائم آخر الزمان و رجعت مطالبی ذکر شده همچنین
اشاره ای به شخصیت امام مهدی علیه السلام و حتی واقعه عاشورا شده است .
در کتابهای دانیال پیامبر ، جحی پیامبر
، صفینای پیامبر ، اشعیای پیامبر و زبور حضرت داود علیه السلام نیز سخنانی درباره
موعود آمده است .
آیین مسیحیت
در آیین مسیحیت و کتابهای مقدس آنان ،
بشارتهای بیشتر و روشنتری درباره موعود آخر الزمان بیان شده ، شایأ یکی از علتهای
آن قرب زمان باشد زیرا با ظهور حضرت مسیح (ع) ، زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام
نزدیکتر شده است . علت دیگر ، تحریف کمتری است که در این آثار پدید آمده ؛ در
کتابهای انجیل متی ، انجیل لوقا ،انجیل مرقس ، انجیل برنابا و مکاشفات یوحنا نیز
بشارتهایی درباره ظهور آخر الزمان آمده است .
با مرور تاریخ درمی یابیم که در هرزمان و در میان هر قوم وامتی ، در هر سرزمینی و به زبان هر پیامبر ، حکیم یا بزرگی سخن از " موعود " را به میان آورده است . گرچه تعابیر و اصطلاحها در میان اقوام و مردم متفاوت بوده اما درکل منظورهمان موعود آخر الزمان است که آن موعود کسی نیست جز حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.
در یکی از زیارتهای حضرت حجة بن الحسن علیه السلام نیز چنین آمده است :
"السلام علی مهدی الامم و جامع الکلم "
سلام بر مهدی ، که امتهای از او سخن
گفته اند ، همو که همه اقوام و افکار را متحد می کند و زیر یک پرچم گرد می آورد .
انتظار و ظهور منجی در ادیان الهی
این اندیشه وقتی با پیش گوییهای صریح اشعیا در هم آمیخت، نیرو
و امیدی تازه در رگهای یهود جریان یافت. ایشان کلام اشعیا را در حافظه خود به
خوبی حفظ کردند و آن را دستمایه عشق به آیندهای روشن و افتخارآمیز قرار دادند،
آنجا که میگوید: «''نهالی از تنه، یَسّی (پدر داوود) بیرون آمده، شاخهای از
ریشههایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، یعنی روح حکمت و فهم و
روح مشورت و روح معرفت و ترس از خداوند، خوشی او در ترس از خدا خواهد بود و موافق
رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوشهای خویش تنبیه نخواهد نمود، بلکه
مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد
نمود. جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران را به نفخه لبهای خود خواهد کشت.
کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت''.»
سپس اشعیا به گونهای کنایهآمیز به صلح
جهانی در آن دوران اشاره میکند و ادامه میدهد: «گرگ با بره سکونت خواهد داشت و
پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم و طفل کوچک آنها را
خواهد راند... طفل شیر خواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفلِ از شیر باز داشته
شده، دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت و در تمامی کوه مقدس من، ضرر و فسادی
نخواهد کرد، زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهایی که دریا را
میپوشاند اشعیا، باب 11: 1 ـ 9.» .اما صفنیای پیامبر به نابودی رهبران دولتها
اشاره میکند و آن را مقدمه جهان شمولی دین یهود میداند. او میگوید: «به منظور
گردآوری طوایف بشر بر یک دین حق، سلاطین دول مختلف را نابود کنیم. آن وقت
برگردانیم به قومها لب پاکیزه را برای خواندن همگی به نام خدای و عبادت کردن
ایشان به یک روش ،صفنیا، باب 3 : 8 ـ 9.» . یهودیان در طول تاریخ به این مسأله از دریچهای مذهبی
نگریسته، انتظار را یک وظیفه مقدس به شمار آوردهاند، تنها پس از ورود صهیونیسم
سیاسی به دنیای یهود بود که زاویه نگاه برخی یهودیان به این مسأله عوض گشت و تشکیل
یک حاکمیت سیاسی را راهگشای «عصر مسیحا» دانستند.
هم اکنون صهیونیستها با سوء استفاده از
تغییر نگرش به وجود آمده خود را به عنوان منتظران واقعی مسیحا معرفی کرده، در
پایان مراسم سالگرد بنیانگذاری رژیم اسرائیل (پنجم ماه ایّار عبری)، پس از دمیدن
در شیپور عبادت، این گونه دعا میکنند: «اراده خداوند، خدای ما چنین باد که به لطف
او شاهد سپیده دم آزادی باشیم و نفخ صور مسیحا گوش ما را نوازش دهد» .بیگمان طرز
تلقی صهیونیسم از مقوله انتظار و ظهور منجی، یکی از بینشهای چالش آفرین
وبحرانساز فراروی معتقدان به آخرالزمان میباشد. چرا که تکیه بیش از اندازه بر
نژاد و قومیت، این مکتب را دچار نوعی تمامیت خواهی غیر عادلانه نموده، ظرفیتهای
گفت و گو را از آن گرفته است.
مسیحیان و بازگشت مسیح اندیشه بازگشت
حضرت عیسی علیهالسلام یکی از باورهای جامعه مسیحیت را تشکیل میدهد.
این شوق و انتظار در بخشهای قدیمیتر
عهد جدید مانند رساله اول و دوم پولس به تسالونیکیان به خوبی منعکس شده است، اما
در رسالههای بعدی مانند رسالههای پولس به تیموتاؤس و تیطس، همچنین رساله پطرس،
به بعد اجتماعی مسیحیت توجه گشته است.این مسأله از آنجا ناشی میشد که با گذشت
زمان پی بردند که بازگشت مسیح بر خلاف تصور آنها نزدیک نیست، هر چند اقلیتی از
آنان بر این عقیده باقی ماندند که عیسی به زودی خواهد آمد و حکومت هزار ساله خود
را تشکیل خواهد داد؛ حاکمیتی که به روز داوری پایان خواهد یافت. از همین رو از دیر
باز گروههای کوچکی به نام هزاره گرا در مسیحیت پدید آمدند که تمام سعی و تلاش خود
را صرف آمادگی برای ظهور دوباره عیسی در آخر الزمان میکنند.
البته وجود آیاتی در انجیل این حالت
انتظار را تشدید میکند و با اشاره به عدم تعیین وقت ظهور، آن را ناگهانی معرفی
میکند. به عنوان مثال در انجیل متّا از زبان عیسی علیهالسلام این گونه نقل شده
است که: شما نمیتوانید زمان و موقع آمدن مرا بدانید؛ زیرا این فقط در ید قدرت
خداست. هیچ بشری از آن لحظه «زمان ظهور» آگاهی ندارد؛ حتی فرشتگان، تنها خدا آگاه
است ـ مکاشفه، باب17:14 و باب19:16»یا آن که در انجیل لوقا این چنین آمده است:
«مسیح میگوید: همیشه آماده باشید، زیرا که من زمانی میآیم که شما گمان نمیبرید
لوقا، باب12:40..» .روشن نگه داشتن چراغ انتظار در لابهلای انجیل به چشم میخورد،
مثلا در انجیل آمده است: «کمرهای خود را بسته و چراغهای خود را افروخته بدارید. باید
مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را میکشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند.
تا هر وقت آید و در را بکوبد، بیدرنگ برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که
آقای ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد. پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که
شما گمان نمیبرید، پسر انسان میآید،لوقا، باب12 : 35 ـ 40.»
مسیحیت ضمن تأکید بر غیر منتظره بودن
بازگشت عیسی، هدف از این بازگشت را ایجاد حکومتی الهی در راستای حکومت الهی
آسمانها ارزیابی میکند.علاوه بر این ظهور مسیح را یگانه راه حل برای ادامه حیات
و زندگانی بر میشمرد.عیسی را منجی انسانها و پادشاه پادشاهان معرفی میکند. وی
بر اساس سخنان دانیال نبی سیستم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تربیتی و مذهبی جهان را
عوض خواهد کرد و جهانی بر مبنای راه و روش خدا بنا میکند. مسیحیان همچنین برای
ظهور حضرت عیسی بن مریم علاماتی قائل میباشند: «عنقریب بعد از آن آزمایش سخت،
روزگاران خورشید تیره و تار میگردد و ماه نور خود را از دست خواهد داد و ستارگان
افول خواهند کرد و قدرتهای آسمانی نیز به لرزه در خواهند آمد و سپس آثار و علائم
ظهور آن مرد آسمانی اشکار خواهد شد و سپس تمامی قبائل زمین نگران و غمگین میگردند
و آنگاه عیسی از ابرهای آسمان با جلال و شکوه و قدرت فرو خواهد آمد ،انجیل متا،
باب 6: 10.»
ظهور منجی در اسلام
روایات اسلامی نیز بر آمدن حضرت مسیح
علیهالسلام صحه میگذارند. از جمله آن که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «وَالَّذی نَفْسی
بِیَدِهِ لَیُوشَکَنَّ اَنْ یُنَزَّلَ فیکُمُ ابْنُ مَرْیَمَ حَکَما عَدْلاً وَ
اِماما مُقْسِطا؛ ''سوگند به آن که جانم به دست او است به طور یقین عیسی بن مریم
به عنوان داوری عادل و پیشوایی دادگر در میان شما فرود خواهد آمد''» .همچنین مفسران
در تفسیر آیه 159 سوره نساء آن رابا بازگشت حضرت مسیح در آخر الزمان مرتبط
میدانند و این آیه را در همین رابطه ارزیابی میکنند، مجمع البیان، ج3، ص212؛
نمونه، ج4، ص204. به هر حال مسأله فرود آمدن مسیح علیهالسلام و بازگشت وی در
آخرالزمان از نقاط مشترک اندیشه انتظار نزد مسلمانان و مسیحیان است.
البته اسلام در این رابطه منجی موعود را
مهدی علیهالسلام معرفی نموده، او را پیشوای آخرالزمان معرفی میکند: «کَیْفَ بِکُمْ
(اَنْتُمْ) اِذا نَزَلَ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ فیکُمْ وَ اِمامُکُمْ مِنْکُمْ؛ ''چگونه خواهید بود، آنگاه
که عیسی بن مریم در میان شما فرود آید و پیشوای شما از خود شما باشد. ، بحار
الانوار، ج 14، ص 344''» یا آنکه در روایتی دیگر از قول امام باقر علیه السلام نقل
شده است: «یَنْزِلُ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ اِلَی الدُّنْیا فَلا
یَبْقی اَهْلُ مِلَّةِ یَهُودیٍّ وَ لا نَصْرانیٍّ اِلاّ آمَنَ بِهِ قَبْلَ
مَوْتِهِ وَ یُصَلّی خَلْفَ الْمَهْدیِّ؛ ''پیش از قیامت، [عیسی] به دنیا فرود میآید و هیچ کس از ملت
یهود و مسیحی نمیماند مگر آنکه پیش از مرگ به او ایمان آورد و [آن حضرت[ پشت سر
مهدی علیهالسلام نماز میگذارد، بحار الانوار، ج 14، ص 349''.»
در اسلام نیز مسئله انتظار فرج، بسیار
قدیمی است که یکی از نشانههای سابقه داشتن این اعتقادها همانا ظهور عدهای از
مدعیان مهدودیت، از اوائل اسلام به این طرف میباشد. در اسلام تا حدی به انتظار
فرج اهمیت داده شده که پیامبر اکرم آن را برترین اعمال امتش معرفی نموده و امام
صادق علیه السلام یکی از شرایط پذیرفته شدن اعمال بندگان را انتظار حکومت مهدی
عجلالله (انتظار فرج) میداند و در جایی دیگر میفرمایند که "و انتظروا
الفرج صباحاً و مساعاً یعنی صبح و شام در انتظار فرج و ظهور باش". مسئله
مهدی موعود از صدر اسلام و از زمان پیغمبر اکرم یک امر قطعی و مسلم در میان مسلمین
بوده است و از نیمه دوم قرن اول هجری منشأ حوادث بزرگ تاریخی شده است .
مهدویت در اسلام و بالاخص در تشیع یک
فلسفه بزرگ است، اعتقاد به ظهور منجی است، نه در شعاع زندگی یک قوم و یک ملت و یا
یک منطقه و یا یک نژاد بلکه در شعاع زندگی بشریت. مهدویت به این نیست که یک منجی
بیاید، و مثلا شیعه را یا ایران را یا آسیا را یا مسلمانان جهان را نجات دهد،
مربوط به این است که یک منجی و مصلح ظهور کند و تمام اوضاع زندگی بشر را در عالم
دگرگون کند و در جهت صلاح و سعادت بشر تغییر بدهد. قرآن کریم هم میفرماید:
"« و لقد کتبنا فی
الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون ، انبیاء ، 105» یعنی ما از پیش اطلاع
دادهایم که وارث اصلی زمین ، بندگان صالح و شایسته ما خواهند بود. برای همیشه
زمین در اختیار ارباب شهوت و غضب و بندگان جاه و مقام و اسیران هوای نفس نخواهد
بود." پیش بینی یک آینده سعادت بخش و پیروزی کامل عقل بر جهل ، توحید بر شرک
، ایمان بر شک ، عدالت بر ظلم ، سعادت بر شقاوت است. اندیشه پیروزی نهائی نیروی
حق و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم ، گسترش جهانی ایمان اسلامی ،
استقرار کامل و همه جانبه ارزشهای انسانی ، تشکیل مدینه فاضله و جامعه ایدهآل ،
و بالاخره اجراء این ایده عمومی و انسانی به وسیله شخصیتی مقدس و عالیقدر که در
روایات متواتر اسلامی ، از او به " مهدی " تعبیر شده است ، اندیشهای
است که کم و بیش همه فرق ومذاهب اسلامی - با تفاوتها و اختلافهائی - بدان مؤمن و
معتقدند .
این اندیشه ، به حسب اصل و ریشه ، قرآنی
است . این قرآن مجید است که با قاطعیت تمام ، پیروزی نهائی ایمان اسلامی (هو الذی ارسل رسوله
بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لوکره المشرکون »ترجمه: ''او کسى است که رسولش
را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیینها غالب گرداند، هر چند
مشرکان کراهت داشته باشند!( ''توبه / 33 وصف /9) ،
غلبه قطعی صالحان و متقیان (لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون
» ترجمه:
در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «''بندگان شایستهام وارث (حکومت) زمین خواهند
شد!» ''(انبیا /105 ) ، کوتاه شدن دست ستمکاران و جباران برای همیشه (و نرید ان نمن علی
الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و
نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون »
ترجمه: ''ما مىخواهیم بر مستضعفان زمین
منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم! و حکومتشان را در زمین
پابرجا سازیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را از آنها [بنى اسرائیل]
بیم داشتند نشان دهیم ''( قصص /5 و 6 ) و آینده درخشان و سعادتمندانه بشریت (قال موسی لقومه
استعینوا بالله و اصبروا ، ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة
للمتقین »ترجمه: ''موسى به قوم خود گفت: «از خدا یارى جویید، و استقامت
پیشه کنید، که زمین از آن خداست، و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، واگذار
مىکند و سرانجام (نیک) براى پرهیزکاران است! ''(اعراف /128) را نوید داده است .
در حدیثی که از شیعه و سنی نقل شده چنین آمده است که اگر از دنیا بیش از یک روز
نمانده باشد خداوند آن یک روز را چنان طولانی می کند که مهدی ظهور کرده و جهان را
از عدل و داد لبریز سازد.
در اخبار آمده است که او نه تنها اسلام
را احیاء می کند بلکه همه ادیان را به حالت حقیقی خویش اقامه می کند. بنابر این
انتظار فرج واژه آشنایی است که تجلی یکی از بزرگترین دگرگونیها را به همراه دارد،
دگرگونی برای آن عده از افراد که بیصبرانه در اقیانوس متلاطم زندگی، سفینه نجات
را میطلبند تا با تنها ناخدای کشتی حق و عدالت به سرزمین خوشبختیها قدم گذارند،
در همان سرزمینی که صلح، صفا، برابری، برادری، امنیت، رفاه و آسایش و ... حاکم
باشد.ما با سیری گذرا در کتب مقدسه ادیان و مذاهب مختلف جهان، به این حقیقت میرسیم
که اعتقاد به ظهور مصلحی که در آخر الزمان ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد
خواهد کرد یک اعتقاد جهانی و همگانی است. اکنون همه ادیان راجع به حضرت حجت پیش
بینی میکنند که عدل کامل ، صلح کامل ، رفاه کامل ، سلامت کامل و امنیت کامل
برقرار خواهد شد ، همان پیش بینی تکامل تاریخ و تکامل بشریت است ، یعنی زندگی بشر
در آینده منتهی میشود به عالیترین و کاملترین زندگیها که از جمله آثاری که در آن
هست آشتی انسان و طبیعت است و آن این است که زمین تمام معادن خود را در اختیار
انسان قرار میدهد ، آسمان تمام برکات خود را در اختیار انسان قرار میدهد و همه
اینها خود تکامل تاریخ است.
برگرفته از کتاب قیام و انقلاب مهدی ،
صفحه 13و14 ،امدادهای غیبی در زندگی بشر ، ص83 وص93،فلسفه تاریخ صفحه 189 ، کتاب
سیری در سیره ائمه اطهار ، صفحه 250و233و249 گارود
.
(پايان )
برچست ها : عقايد اقوام مختلف جهان درباره مصلح موعود